فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Disburse

dɪsˈbɜrːs dɪsˈbɜːs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
پرداختن، خرج کردن، پرداخت، خرج، پرداخت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The government has disbursed over one hundred million dollars for road construction.
- دولت بیش از صد میلیون دلار صرف راه‌سازی کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disburse

  1. verb spend money
    Synonyms:
    use give expend pay out contribute distribute shell out lay out disperse outlay foot the bill pony up come up with deal dispense divide defray dole out cough up partition ante up come across put out come through measure out acquit
    Antonyms:
    save retain hold deposit set aside hoard

ارجاع به لغت disburse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disburse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disburse

لغات نزدیک disburse

پیشنهاد بهبود معانی