فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Come Up With

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B2
    (راه حل، ایده یا بهانه) پیدا کردن، یافتن، خلق کردن، تولید کردن، نوآوری کردن
    • - She came up with a new idea for increasing sales.
    • - او ایده‌ی جدیدی برای افزایش فروش پیدا کرد.
    • - I need to come up with a new idea for our marketing campaign.
    • - باید یک ایده‌ی جدید برای کمپین بازاریابی‌مان پیدا کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد come up with

  1. phrasal verb suggest, create
    Synonyms: advance, bring forth, compose, detect, discover, find, furnish, invent, offer, originate, present, produce, propose, provide, recommend, stumble upon, submit, uncover

ارجاع به لغت come up with

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come up with» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/come-up-with

لغات نزدیک come up with

پیشنهاد بهبود معانی