گذشتهی ساده:
composedشکل سوم:
composedسومشخص مفرد:
composesوجه وصفی حال:
composingسرودن، ساختن، درست کردن، تصنیف کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This mortar is composed of lime, sand, and water.
این ملات از آهک و شن و آب ترکیب شده است.
He composed this poem in one day.
او این شعر را یکروزه نگاشت (سرود).
the tunes which he composed
آهنگهایی که او تصنیف کرد
to compose account differences
اختلاف حسابها را برطرف کردن
Don't cry! compose yourself!
گریه نکن! خودت را جمع و جور کن!
متشکل بودن از
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compose