گذشتهی ساده:
imaginedشکل سوم:
imaginedسومشخص مفرد:
imaginesوجه وصفی حال:
imaginingتصور کردن، پنداشتن، فرض کردن، انگاشتن، حدس زدن، تفکر کردن، خیال کردن، مجسم کردن، گمان کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I don't imagine he will finish that book.
خیال نمیکنم آن کتاب را تمام کند.
I would have never imagined that she would become a doctor.
هرگز گمان نمیکردم که او دکتر بشود.
Imagine that you are now on top of the clouds.
تصور کن که الان در بالای ابرها هستی.
Don't imagine even for a moment that I would let you enter without a ticket.
حتی برای یک لحظه هم تصور نکن که اجازه بدهم بدون بلیت وارد شوی.
Imagine how happy we would be together!
در نظرت مجسم کن چقدر با هم خوش خواهیم بود!
I imagined I was running in the street naked!
خیال کردم دارم لخت در خیابان میدوم!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «imagine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imagine