گذشتهی ساده:
believedشکل سوم:
believedسومشخص مفرد:
believesوجه وصفی حال:
believingراست پنداشتن،باور کردن، گمان داشتن، فرض کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I believed his words.
حرفهایش را باور کردم.
We believed him dead.
گمان میکردیم مرده است.
معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن،، پنداشتن، فکر کردن، ایمان آوردن، ایمان داشتن،اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I believe in his honesty.
من به صداقت او اطمینان دارم.
I believe in God.
به خدا ایمان دارم.
Do you believe in ghosts?
به ارواح اعتقاد داری؟
I believe she is American.
فکر میکنم امریکایی باشد.
باور کردنی نیست
میخوای باور کن میخوای باور نکن، شاید باورت نشه، (تأکید) واقعاً
باور کنید، باور کن
i can't believe my eyes (or ears)
نمیتوانم آنچه را که میبینم (یا می شنوم) باور کنم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «believe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/believe