فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Deem

diːm diːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deemed
  • شکل سوم:

    deemed
  • سوم‌شخص مفرد:

    deems

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal C2
در نظر گرفتن، تشخیص دادن، صلاح دیدن، لازم دانستن، پنداشتن، فرض کردن، خیال کردن، قلمداد کردن، تلقی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- It was not deemed advisable to invite him.
- صلاح دانسته نشد که از او دعوت به عمل آید.
- The law is deemed unnecessary by many citizens.
- این قانون توسط بسیاری از شهروندان غیرضروری تلقی می‌شود.
- The committee deemed his explanation unsatisfactory.
- اعضای کمیته توضیح او را غیرقابل قبول دانستند.
- I deem it necessary to tell you that ...
- تشخیص دادم به شما بگویم که ....
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deem

  1. verb regard, consider
    Synonyms:
    think consider believe suppose imagine assume understand feel view judge guess expect estimate account reckon hold regard appraise surmise suspect know credit conceive calculate presume allow esteem divine set store by conjecture daresay be afraid

ارجاع به لغت deem

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deem» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deem

لغات نزدیک deem

پیشنهاد بهبود معانی