گذشتهی ساده:
accountedشکل سوم:
accountedسومشخص مفرد:
accountsوجه وصفی حال:
accountingشکل جمع:
accountsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
توضیح دادن، نشان دادن، حاکی بودن، دال بر چیزی بودن، دلیل چیزی بودن
کشتن، نابود کردن، از بین بردن
حساب بانکی
1- توضیح خواستن 2- توبیخ کردن
بهطور نسیه، قسطی، بهعنوان بیعانه
به خاطر کسی، از سوی کسی، به حساب کسی دیگر
به حساب آوردن، مورد توجه قرار دادن، متوجه شدن
بهرهگیری کردن، استفاده بردن از
(بانکداری) حساب جاری
حساب سپردهی دیداری (عندالمطالبه)
خلاصهی حساب، سیاهه
(انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاهها و غیره)، اعتبار خرید قسطی
حساب پایاپای بانکها، حساب تهاتری بانکها
حساب هزینهی تمامشده، حساب برآورد هزینه
(حسابداری) حساب بستانکار
give a good account of oneself
خوب عمل کردن، خوب کار کردن، خوب ظاهر شدن
تحت هیچ شرایطی، بههیچعنوان، بههیچوجه، بههیچروی، ابداً، هرگز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «account» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/account