گذشتهی ساده:
accountedشکل سوم:
accountedسومشخص مفرد:
accountsوجه وصفی حال:
accountingشکل جمع:
accountsشمردن، حساب کردن، محاسبه نمودن، (حق)حساب پس دادن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن(با for )، تخمین زدن، دانستن، نقل کردن(. n )حساب، صورت حساب، گزارش، بیان علت، سبب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
حساب، شرح، مسئول بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was accounted a good painter.
او نقاش خوبی به شمار میآمد.
Someday, he will account for his crime.
روزی تقاص جنایت خود را پس خواهد داد.
Can she account for her actions?
آیا میتواند رفتار خود را توجیه کند؟
His effort accounted for the success of the team.
کوشش او موجب موفقیت تیم بود.
he accounted for five of the enemy
او پنج نفر از دشمنان را کشت. (به حسابشان رسید.)
a bank account
حساب بانکی
He submitted an account of his expenditures.
صورتحساب مخارج خود را ارائه داد.
What is the balance of my account?
ماندهی حساب من چیست؟
I have a charge account with this store.
در این مغازه حساب نسیه دارم.
This company is one of our best accounts.
این شرکت یکی از بهترین مشتریهای ماست.
He considered our complaint of absolutely no account.
او اصلاً به شکایت ما اهمیت نداد.
a thing of small account
چیز کماهمیت (ارزش)
There were accounts of the crime in the papers.
شرح جنایت در روزنامهها درج شده بود.
I do not believe his account.
توضیح او را باور نمیکنم.
He gave a detailed account of what had happened.
او آنچه را که رخ داده بود به تفصیل شرح داد.
Carpets account for a major part of our non-oil exports.
فرش بخش عمدهی صادرات غیرنفتی ما را تشکیل میدهد.
توضیح دادن، نشان دادن، حاکی بودن، دال بر چیزی بودن، دلیل چیزی بودن
کشتن، نابود کردن، از بین بردن
حساب بانکی
1- توضیح خواستن 2- توبیخ کردن
بهطور نسیه، قسطی، بهعنوان بیعانه
به خاطر کسی، از سوی کسی، به حساب کسی دیگر
به حساب آوردن، مورد توجه قرار دادن، متوجه شدن
بهرهگیری کردن، استفاده بردن از
(بانکداری) حساب جاری
حساب سپردهی دیداری (عندالمطالبه)
خلاصهی حساب، سیاهه
(انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاهها و غیره)، اعتبار خرید قسطی
حساب پایاپای بانکها، حساب تهاتری بانکها
حساب هزینهی تمامشده، حساب برآورد هزینه
(حسابداری) حساب بستانکار
give a good account of oneself
خوب عمل کردن، خوب کار کردن، خوب ظاهر شدن
تحت هیچ شرایطی، بههیچعنوان، بههیچوجه، بههیچروی، ابداً، هرگز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «account» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/account