آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Balance

    ˈbæləns ˈbæləns

    گذشته‌ی ساده:

    balanced

    شکل سوم:

    balanced

    سوم‌شخص مفرد:

    balances

    وجه وصفی حال:

    balancing

    شکل جمع:

    balances

    معنی balance | جمله با balance

    noun uncountable B2

    تعادل، توازن (فکری یا جسمی)، تراز، موازنه

    Akbar kept his balance on the tightrope.

    اکبر تعادل خود را بر روی طناب کشیده حفظ کرد.

    to lose one's balance

    تعادل خود را از دست دادن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The boxer kept his opponent off balance for the last two rounds.

    در دو راند آخر، مشت‌زن تعادل حریف خود را مختل کرد.

    noun countable

    ترازو، میزان، پارسنگ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The symbol of justice holds a balance in one hand and a sword in the other.

    نماد عدالت در یک دست ترازو و در دست دیگر شمشیر دارد.

    noun countable

    (حسابداری) موازنه، موجودی، مانده، تتمه، بقیه، تتمه حساب

    You will receive the balance in cash.

    بقیه پول را نقدا دریافت خواهی کرد.

    How much is the balance of my account?

    موجودی حساب من چقدر است؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the balance ot the loan

    تتمه‌ی وام

    the balance of the week

    بقیه‌ی هفته

    verb - transitive

    برابرکردن، موازنه کردن، متعادل کردن

    Supply and demand should be balanced.

    عرضه و تقاضا باید متعادل باشند.

    verb - transitive

    مقایسه کردن، سنجیدن، وزن کردن، در ترازو سنجیدن

    verb - transitive

    (حسابداری) موازنه کردن، تسویه حساب کردن، تراز کردن، بالانس زدن

    to balance the books of a company

    دفاتر یک شرکت را موازنه کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد balance

    1. noun equilibrium
      Synonyms:
      symmetry harmony equity proportion equivalence parity evenness counterbalance tension stasis correspondence even-steven antithesis
      Antonyms:
      imbalance instability disproportion
    1. noun composure
      Synonyms:
      self-control poise equanimity self-possession stability steadfastness
      Antonyms:
      imbalance noncomposure
    1. noun money remaining in account
      Synonyms:
      remainder rest surplus excess profit residue difference dividend
    1. verb make equal; cause to have equilibrium
      Synonyms:
      equalize equate even match level offset counterbalance compensate adjust accord harmonize stabilize neutralize cancel nullify oppose weigh set tie correspond readjust attune steady make up for redeem square collate parallel pair off come out come out even poise counteract
      Antonyms:
      unbalance overbalance disproportion
    1. verb compare
      Synonyms:
      consider assess evaluate weigh estimate deliberate
      Antonyms:
      unbalance
    1. verb make equal numerically
      Synonyms:
      total calculate figure compute count sum up tally equate settle estimate adjust square enumerate audit
      Antonyms:
      unbalance

    Collocations

    balance brought forward

    نقل تراز از صفحه‌ی قبل

    balance carried forward

    نقل تراز به صفحه‌ی بعد

    balance due

    جمع حساب بدهکار تراز، بدهی

    balance in hand

    موجودی

    balance of payments

    تراز (موازنه‌ی) پرداخت‌ها

    Collocations بیشتر

    balance of powers

    توازن قدرت(ها)

    hold the balance of power

    در موقعیت شاهین ترازو بودن، موازنه‌ی قوا را در اختیار داشتن، موازنه‌ی (تعادل) قدرت را حفظ کردن

    on balance

    با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب، به هر حال

    strike a balance

    توازن برقرار کردن

    Idioms

    balance out

    مساوی بودن، یکدیگر را خنثی کردن، سر به سر شدن

    in the balance

    معلق، در شرف تعیین، بحرانی

    off balance

    نامتوازن، نااستوار

    سوال‌های رایج balance

    گذشته‌ی ساده balance چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده balance در زبان انگلیسی balanced است.

    شکل سوم balance چی میشه؟

    شکل سوم balance در زبان انگلیسی balanced است.

    شکل جمع balance چی میشه؟

    شکل جمع balance در زبان انگلیسی balances است.

    وجه وصفی حال balance چی میشه؟

    وجه وصفی حال balance در زبان انگلیسی balancing است.

    سوم‌شخص مفرد balance چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد balance در زبان انگلیسی balances است.

    ارجاع به لغت balance

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «balance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/balance

    لغات نزدیک balance

    • - balakirev
    • - balalaika
    • - balance
    • - balance beam
    • - balance brought forward
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.