آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Even

    ˈiːvn ˈiːvn

    گذشته‌ی ساده:

    evened

    شکل سوم:

    evened

    سوم‌شخص مفرد:

    evens

    وجه وصفی حال:

    evening

    صفت تفضیلی:

    more even

    صفت عالی:

    most even

    معنی even | جمله با even

    adjective A2

    هموار، صاف، مسطح

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    even ground

    زمین صاف

    A ping-pong table should be perfectly even.

    میز پینگ‌پنگ باید کاملاً تخت باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the even motion of the airplane

    حرکت یکنواخت هواپیما

    The wind had laid the tree even with the ground.

    باد درخت را انداخته و با زمین هم‌تراز کرده بود.

    adjective

    هم‌تراز، مساوی، هم‌سطح، هم‌وزن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The scales hang even.

    کفه‌های ترازو هم وزن هستند.

    At the end of the game, the two teams' scores were even.

    در پایان مسابقه امتیاز هر دو تیم برابر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an even number of shares

    سهام به تعداد مساوی

    adjective

    (معامله) سر به سر، نه بدهکار نه طلبکار، بدون سود و زیان، بی‌حساب

    an even exchange

    مبادله‌ی منصفانه

    If you give me five tomans, we will be even.

    اگر پنج تومان به من بدهی بی‌حساب می‌شویم.

    adjective

    (صدا) آرام، ملایم

    He spoke in a thoughtful, even voice.

    با صدایی تفکرآمیز و آرام حرف می‌زد.

    adjective

    عدد زوج

    Eight is an even number.

    هشت عدد جفت است.

    even function

    تابع زوج

    adjective

    دقیق، کامل، عین

    an even kilometer

    یک کیلومتر کامل، درست یک کیلومتر

    an even dollar

    یک دلار تمام

    adjective

    پنجاه پنجاه، نصف نصف، به طور برابر

    adverb

    دقیقاً، عیناً، به درستی

    It happened even as I predicted.

    درست همان‌طور که پیش‌بینی کردم اتفاق افتاد.

    adverb

    کاملاً، تماماً، به‌تمامی

    adverb

    حتی

    We don't sell on credit, even to you!

    نسیه نمی‌فروشیم حتی به شما!

    She didn't even remember my name!

    حتی اسم مرا هم یادش نبود!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an even worse mistake

    اشتباه حتی بدتر

    even if

    حتی اگر

    even unto death

    حتی تا مرگ

    verb - transitive

    برابر کردن، یکنواخت کردن، مساوی کردن، هم‌تراز کردن

    Yesterday they beat our team, and today we evened the score by beating them.

    آن‌ها دیروز تیم ما را شکست دادند و امروز با شکست‌دادن آن‌ها امتیاز را مساوی کردیم.

    to even out the soil with a spade

    با بیل زمین را هموار کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We have to even out the flow of water from the reservoir.

    باید جریان آب از انبار را یکنواخت کنیم.

    verb - intransitive

    برابر شدن، یکنواخت شدن، مساوی شدن، هم‌تراز شدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد even

    1. adjective calm, undisturbed
      Synonyms:
      peaceful tranquil placid serene undisturbed composed stable steady cool even-tempered unruffled imperturbable well-balanced equable equanimous unexcitable
      Antonyms:
      agitated troubled irregular
    1. adjective commensurate; having no advantage
      Synonyms:
      equal equivalent same similar identical uniform comparable proportional proportionate balanced matching coequal equalized level square tied fifty-fifty even-steven parallel exact drawn on a par coterminous neck and neck horse to horse smack in the middle
      Antonyms:
      unequal uneven irregular
    1. adjective fair, impartial
      Synonyms:
      honest equal just unbiased impartial straightforward equitable balanced square nonpartisan disinterested unprejudiced dispassionate fair and square matching
      Antonyms:
      unfair biased partial
    1. adverb still, yet
      Synonyms:
      yet indeed much notwithstanding in spite of despite disregarding all the more so much as
    1. verb balance, make smooth
      Synonyms:
      level equal match align flatten stabilize steady uniform equalize flush grade plane lay square roll regularize symmetrize pancake
      Antonyms:
      break roughen lump furrow

    Phrasal verbs

    even up

    متعادل کردن، برابر کردن

    Idioms

    even a blind pig occasionally picks up an acorn

    حتی اشخاص بی‌عرضه هم گاهی موفق می‌شوند.

    even though

    حتی بااینکه، حتی باوجوداینکه، حتی علی‌رغم‌اینکه، حتی باآنکه، گرچه، اگرچه، هرچند

    stand an even chance

    شانس پنجاه پنجاه داشتن

    سوال‌های رایج even

    گذشته‌ی ساده even چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده even در زبان انگلیسی evened است.

    شکل سوم even چی میشه؟

    شکل سوم even در زبان انگلیسی evened است.

    وجه وصفی حال even چی میشه؟

    وجه وصفی حال even در زبان انگلیسی evening است.

    سوم‌شخص مفرد even چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد even در زبان انگلیسی evens است.

    صفت تفضیلی even چی میشه؟

    صفت تفضیلی even در زبان انگلیسی more even است.

    صفت عالی even چی میشه؟

    صفت عالی even در زبان انگلیسی most even است.

    ارجاع به لغت even

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «even» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/even

    لغات نزدیک even

    • - evection
    • - evelyn
    • - even
    • - even a blind pig occasionally picks up an acorn
    • - even distribution
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.