گذشتهی ساده:
matchedشکل سوم:
matchedسومشخص مفرد:
matchesوجه وصفی حال:
matchingشکل جمع:
matchesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
match something against (or with) something
چیزی را با چیز دیگر به رقابت یا زورآزمایی درآوردن
(با هم) جور در آمدن، با هم خواندن
match up to (or with) something
طبق انتظار بودن، مطابق میل بودن
جور (ناجور)
مسابقه آزمایشی
ست کردن اجزای مختلف با یکدیگر، ترکیب و هماهنگ کردن اجزای مختلف با هم
ست کردن اجزای مختلف با یکدیگر، ترکیب و هماهنگ کردن اجزای مختلف با هم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «match» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/match