فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Opponent

əˈpoʊnənt əˈpəʊnənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    opponents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    رقیب، هماورد، حریف، آوردجو، مخالف، ضد، معارض
    • - He beat his opponent in five rounds.
    • - او در پنج راند رقیب خود را شکست داد.
    • - He is running ahead of his democratic opponent.
    • - او از حریف دموکرات خود جلو است.
    • - her political opponents
    • - مخالفان سیاسی او
    • - He was a fierce opponent of communists.
    • - او مخالف سرسخت کمونیست‌ها بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد opponent

  1. noun person with whom one competes
    Synonyms: adversary, antagonist, anti, aspirant, assailant, bandit, bidder, candidate, challenger, competitor, con, contestant, counteragent, dark horse, disputant, dissentient, enemy, entrant, foe, litigant, match, opposer, opposition, oppugnant, player, rival
    Antonyms: ally, associate, colleague, helper

ارجاع به لغت opponent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «opponent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/opponent

لغات نزدیک opponent

پیشنهاد بهبود معانی