فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Opponent

əˈpoʊnənt əˈpəʊnənt

شکل جمع:

opponents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

رقیب، هماورد، حریف، آوردجو، مخالف، ضد، معارض

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He beat his opponent in five rounds.

او در پنج راند رقیب خود را شکست داد.

He is running ahead of his democratic opponent.

او از حریف دموکرات خود جلو است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

her political opponents

مخالفان سیاسی او

He was a fierce opponent of communists.

او مخالف سرسخت کمونیست‌ها بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد opponent

  1. noun person with whom one competes
    Synonyms:
    competitor rival enemy foe adversary antagonist challenger contestant player entrant candidate aspirant opposition opposer disputant litigant assailant oppugnant counteragent dissentient match bidder bandit con anti dark horse
    Antonyms:
    ally associate colleague helper

ارجاع به لغت opponent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «opponent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/opponent

لغات نزدیک opponent

پیشنهاد بهبود معانی