شکل جمع:
opponentsرقیب، هماورد، حریف، آوردجو، مخالف، ضد، معارض
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He beat his opponent in five rounds.
او در پنج راند رقیب خود را شکست داد.
He is running ahead of his democratic opponent.
او از حریف دموکرات خود جلو است.
her political opponents
مخالفان سیاسی او
He was a fierce opponent of communists.
او مخالف سرسخت کمونیستها بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «opponent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/opponent