با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ally

ˈælaɪ / / əˈlaɪ ˈælaɪ / / əˈlaɪ ˈælaɪ ˈælaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    allied
  • شکل سوم:

    allied
  • سوم شخص مفرد:

    allies
  • وجه وصفی حال:

    allying
  • شکل جمع:

    allies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb countable C2
    پیوستن، متحد کردن، هم‌پیمان، دوست، معین
    • - America and her European allies
    • - امریکا و هم‌پیمانان اروپایی‌اش
    • - This country has not allied itself with any superpowers.
    • - این کشور با هیچ ابرقدرتی متحد نشده است.
    • - to ally oneself with
    • - هم‌عهد شدن با
    • - The onion is allied to the lily.
    • - پیاز و سوسن هم‌خانواده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ally

  1. noun something united with another, especially by treaty
    Synonyms: accessory, accomplice, associate, coadjutor, collaborator, colleague, confederate, co-worker, friend, helper, partner
    Antonyms: antagonist, enemy

ارجاع به لغت ally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ally

لغات نزدیک ally

پیشنهاد بهبود معانی