فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ally

ˈælaɪ / / əˈlaɪ ˈælaɪ / / əˈlaɪ ˈælaɪ ˈælaɪ

گذشته‌ی ساده:

allied

شکل سوم:

allied

سوم‌شخص مفرد:

allies

وجه وصفی حال:

allying

شکل جمع:

allies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable C2

پیوستن، متحد کردن، هم‌پیمان، دوست، معین

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

America and her European allies

امریکا و هم‌پیمانان اروپایی‌اش

This country has not allied itself with any superpowers.

این کشور با هیچ ابرقدرتی متحد نشده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to ally oneself with

هم‌عهد شدن با

The onion is allied to the lily.

پیاز و سوسن هم‌خانواده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ally

  1. noun something united with another, especially by treaty
    Synonyms:
    partner friend associate helper colleague co-worker accomplice collaborator accessory confederate coadjutor
    Antonyms:
    enemy antagonist

ارجاع به لغت ally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ally

لغات نزدیک ally

پیشنهاد بهبود معانی