با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Friend

frend frend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    friends

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
دوست، رفیق، یار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Books are his best friends.
- کتاب‌ها بهترین دوستان او هستند.
- He is my closest friend and has been by my side for years.
- او صمیمی‌ترین دوست من است و سال‌ها در کنارم بوده است.
- They became friends during summer camp.
- آن‌ها در اردوی تابستانی با هم دوست شدند.
- True friends are hard to find, but worth the effort.
- یافتن دوستان واقعی سخت است، اما ارزش تلاش کردن را دارد.
- A bosom friend is someone who always has your back.
- دوست صمیمی کسی است که همیشه هوایت را دارد.
- She has always been a loyal friend through thick and thin.
- او در همه‌ی لحظات خوب و بد زندگی دوست وفاداری بوده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
حامی (کسی که به سازمان‌های هنری یا مؤسسات خیریه پول می‌دهد تا از آن‌ها حمایت کند)
- As a friend of the arts and artists, he frequently attends gallery openings.
- به‌عنوان حامی هنر و هنرمندان، او اغلب در افتتاحیه‌ی گالری‌ها شرکت می‌کند.
- Each friend of the theater received exclusive invitations to the opening night.
- هریک از حامیان تئاتر برای شب افتتاحیه دعوت‌نامه‌های اختصاصی دریافت کردند.
verb - transitive informal
(در شبکه‌های اجتماعی) درخواست دوستی فرستادن، به دوستی دعوت کردن
- I’ll friend you if you send me your username.
- اگر نام کاربری خود را برایم ارسال کنی، برایت درخواست دوستی خواهم فرستاد.
- He quickly friended his coworkers after joining the site.
- او پس از عضویت در سایت، به‌سرعت برای همکارانش درخواست دوستی ارسال کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد friend

  1. noun confidant, companion
    Synonyms: acquaintance, ally, alter ego, associate, bosom buddy, buddy, chum, classmate, cohort, colleague, companion, compatriot, comrade, consort, cousin, crony, familiar, intimate, mate, pal, partner, playmate, roommate, schoolmate, sidekick, soul mate, spare, well-wisher
    Antonyms: enemy, foe
  2. noun benefactor
    Synonyms: accomplice, adherent, advocate, ally, associate, backer, partisan, patron, supporter, well-wisher
    Antonyms: detractor, opponent

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده friend

ارجاع به لغت friend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «friend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/friend

لغات نزدیک friend

پیشنهاد بهبود معانی