با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rivet

ˈrɪvɪt ˈrɪvɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
پرچ کردن، پر‌چین کردن، با میخ پرچ محکم کردن، به‌هم میخ زدن، محکم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Rivets are used to fasten two metal plates together.
- پرچ‌میخ برای به هم وصل‌کردن دو صفحه‌ی فلزی به کار می‌رود.
- Certain places of denim pants are sewn with metal rivets.
- شلوارهای جین در برخی جاها با هم‌بندهای فلزی دوخته شده‌اند.
- to rivet two pieces of iron
- دو تکه آهن را پرچ‌میخ کردن
- Aluminium sheets are riveted to the frame of an airplane's wing.
- صفحه‌های آلومینیمی به چهارچوب بال هواپیما پرچ‌میخ شده‌اند.
- She drank tea from a riveted china cup.
- با یک فنجان چینی بندزده چای می‌خورد.
- riveting
- پرچکاری
- Her attention was riveted to the pile of jewels on the table.
- توجه او به توده‌ی جواهرات روی میز دوخته شده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rivet

  1. verb To compel, as the attention, interest, or imagination, of
    Synonyms: arrest, catch up, enthrall, fascinate, grip, hold, mesmerize, spellbind, transfix, grab
  2. verb Direct one's attention on something
    Synonyms: nail, bolt, concentrate, focus, fix, center, centre, pore
  3. noun Ornament consisting of a circular rounded protuberance (as on a vault or shield or belt)
    Synonyms: bolt, attach, stud, engross, fasten, fastener, fix, pin, secure

ارجاع به لغت rivet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rivet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rivet

لغات نزدیک rivet

پیشنهاد بهبود معانی