با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Note

noʊt nəʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    noted
  • شکل سوم:

    noted
  • سوم‌شخص مفرد:

    notes
  • وجه وصفی حال:

    noting
  • شکل جمع:

    notes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive A1
یاداشت، تبصره، توجه کردن، ذکر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun verb - transitive
(موسیقی) کلید پیانو، آهنگ صدا، نوت موسیقی، خاطرات، یادداشت‌ها (در جمع)، تذکاریه یادداشت کردن، ثبت کردن، به‌خاطر سپردن، ملاحظه کردن، نوت موسیقی نوشتن
- There was a note of sadness in her voice.
- صدای او دارای لحن محزونی بود.
- He injected a note of intimacy into our conversations.
- او به مکالمات ما یک حالت خودمانی داد.
- He made a note on a piece of paper.
- روی یک تکه کاغذ یادداشت نوشت.
- notes on a journey to Chahbahar
- یادداشت‌های سفر چابهار
- She takes careful notes in all her classes.
- در همه‌ی کلاس‌هایش یادداشت‌های دقیقی بر می‌دارد.
- a diplomatic note from the Italian Embassy
- یادداشت سیاسی سفارت ایتالیا
- a person of note
- یک آدم متشخص
- other short stories of note
- دیگر داستان‌های کوتاه در خور توجه
- His popularity has long been a matter of note.
- محبوبیت او مدتهاست که مشهود است.
- He took full note of what had happened.
- کامل متوجه شد که چه روی داده بود.
- Since I didn't understand the text, I kept referring to the notes.
- چون متن را نمی‌فهمیدم، مرتباً به زیرنویسها مراجعه می‌کردم.
- the late Gharib's marginal notes
- حاشیه‌نویسی‌های مرحوم قریب
- He paid the amount in notes and coin.
- آن مبلغ را به اسکناس و سکه پرداخت کرد.
- Please note that this bill must be paid within ten days.
- لطفاً توجه بفرمایید که این صورت‌حساب باید ده روزه پرداخت شود.
- Did you note the differences in their accents?
- آیا متوجه تفاوت لهجه‌های آن‌ها شدی؟
- She was quick to note my sorrow.
- او زود متوجه حزن من شد.
- The soldiers, he noted, were not yet ready for battle.
- او متذکر شد که سربازان هنوز آمادگی رزمی ندارند.
- He noted his objection on the margin of the letter.
- او مخالفت خود را در حاشیه‌ی نامه نوشت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد note

  1. noun symbol, often used in reference to music
    Synonyms: character, degree, figure, flat, indication, interval, key, lick, mark, natural, pitch, representation, scale, sharp, sign, step, token, tone
  2. noun attention, heed
    Synonyms: cognizance, mark, mind, notice, observance, observation, regard, remark
    Antonyms: heedlessness, ignorance, neglect, unobservance
  3. verb observe, perceive
    Synonyms: catch, clock, denote, descry, designate, dig, discern, discover, distinguish, document, enter, get a load of, get an eyeful, heed, indicate, jot down, mark, mention, notice, pick up on, put down, record, register, remark, see, set down, spot, take in, transcribe, view, write, write down
    Antonyms: ignore, neglect
  4. noun written communication
    Synonyms: agenda, annotation, calendar, comment, commentary, datum, definition, diary, dispatch, entry, epistle, gloss, inscription, jotting, journal, letter, line, marginalia, mark, memo, memorandum, message, minute, missive, obiter dictum, observation, record, remark, reminder, scratch, scrawl, scribble, summary, thank-you, word

Phrasal verbs

  • note down

    (نکات عمده‌ی چیزی را) یادداشت کردن، خلاصه کردن، رئوس مطالب را نوشتن

Collocations

  • compare notes

    تبادل نظر کردن

    تبادل‌نظر کردن، مشاوره و مباحثه کردن، کنکاش کردن

  • make notes

    یادداشت کردن، خلاصه‌نویسی کردن

  • take notes

    (به‌ویژه سر کلاس یا در کنفرانس‌ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه‌ی مطالب را نوشتن

  • take note of

    موردملاحظه‌ی دقیق قرار دادن، موردتوجه کامل قرار دادن

Idioms

  • strike the right note

    جان کلام را ادا کردن، درست نوشتن یا گفتن یا انجام دادن

ارجاع به لغت note

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «note» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/note

لغات نزدیک note

پیشنهاد بهبود معانی