با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Write

raɪt raɪt raɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wrote
  • شکل سوم:

    written
  • سوم شخص مفرد:

    writes
  • وجه وصفی حال:

    writing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1
نوشتن، تألیف کردن، انشا کردن، تحریر کردن
- to write a letter
- نامه نگاشتن
- to write on (or with) a typewriter
- با ماشین تحریر نوشتن
- the books written by Avicenna
- کتاب‌هایی که توسط ابن‌سینا نوشته شده
- You must write legibly!
- باید خوانا بنویسی!
- Do not write on other people's walls.
- روی دیوار دیگران ننویس.
- to write music
- موسیقی تصنیف کردن
- He wrote his mother once a week.
- هفته‌ای یک بار به مادرش نامه می‌نوشت.
- They wrote that the soldier had died.
- به‌صورت کتبی اطلاع دادند که آن سرباز مرده است.
- Write me before you come.
- پیش از آمدن به من کتبی اطلاع بده.
- Don't write your name; print it with a pen.
- نام خود را با حروف کوچک ننویسید؛ با قلم و حروف بزرگ بنویسید.
- He writes for a living.
- او برای امرار معاش نویسندگی می‌کند.
- I wrote down their names.
- اسامی آن‌ها را یادداشت کردم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد write

  1. verb put language down on paper
    Synonyms: address, author, autograph, bang out, chalk, commit, communicate, comp, compose, copy, correspond, create, dash off, draft, draw up, drop a line, drop a note, engross, formulate, ghost, indite, ink, inscribe, jot down, knock off, knock out, letter, note, note down, pen, pencil, print, push a pencil, put in writing, record, reproduce, rewrite, scrawl, scribble, scribe, scriven, set down, set forth, sign, take down, tell, transcribe, turn out, typewrite, write down, write up
    Antonyms: read

Phrasal verbs

  • write back

    کتبی پاسخ دادن

  • write down

    1- یادداشت کردن، نت برداشتن، نوشتن

    2- کتبی مورد انتقاد یا حمله قرار دادن 3- (برای کودکان و غیره) ساده نگاشتن

  • write in

    نامه نوشتن

    درج کردن، پر کردن

  • write off

    (از حساب بدهی و غیره) حذف کردن، لغو کردن، کم کردن، کاستن، کنار گذاشتن

    تنزل ارزش کردن، حذف ارزش داشتن، مستهلک کردن

    (وسیله‌ی نقلیه) داغون کردن، درب‌وداغون کردن، خراب کردن، از بین رفتن

    از خیر چیزی گذشتن، قید چیزی یا کسی را زدن، دور چیزی را خط کشیدن

  • write out

    به تفصیل نوشتن

  • write up

    1- شرح چیزی را نوشتن، شرح دادن، مورد نگارش قرار دادن 2- (در نگارش) مورد تحسین قرار دادن، تعریف کردن از 3- (حسابداری)بیش از حد قیمت برای چیزی تعیین کردن، زیاد نمودار کردن

Idioms

لغات هم‌خانواده write

ارجاع به لغت write

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «write» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/write

لغات نزدیک write

پیشنهاد بهبود معانی