فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Write

raɪt raɪt raɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wrote
  • شکل سوم:

    written
  • سوم شخص مفرد:

    writes
  • وجه وصفی حال:

    writing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive A1
    نوشتن، تألیف کردن، انشا کردن، تحریر کردن
    • - to write a letter
    • - نامه نگاشتن
    • - to write on (or with) a typewriter
    • - با ماشین تحریر نوشتن
    • - the books written by Avicenna
    • - کتاب‌هایی که توسط ابن‌سینا نوشته شده
    • - You must write legibly!
    • - باید خوانا بنویسی!
    • - Do not write on other people's walls.
    • - روی دیوار دیگران ننویس.
    • - to write music
    • - موسیقی تصنیف کردن
    • - He wrote his mother once a week.
    • - هفته‌ای یک بار به مادرش نامه می‌نوشت.
    • - They wrote that the soldier had died.
    • - به‌صورت کتبی اطلاع دادند که آن سرباز مرده است.
    • - Write me before you come.
    • - پیش از آمدن به من کتبی اطلاع بده.
    • - Don't write your name; print it with a pen.
    • - نام خود را با حروف کوچک ننویسید؛ با قلم و حروف بزرگ بنویسید.
    • - He writes for a living.
    • - او برای امرار معاش نویسندگی می‌کند.
    • - I wrote down their names.
    • - اسامی آن‌ها را یادداشت کردم.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد write

  1. verb put language down on paper
    Synonyms: address, author, autograph, bang out, chalk, commit, communicate, comp, compose, copy, correspond, create, dash off, draft, draw up, drop a line, drop a note, engross, formulate, ghost, indite, ink, inscribe, jot down, knock off, knock out, letter, note, note down, pen, pencil, print, push a pencil, put in writing, record, reproduce, rewrite, scrawl, scribble, scribe, scriven, set down, set forth, sign, take down, tell, transcribe, turn out, typewrite, write down, write up
    Antonyms: read

Phrasal verbs

  • write back

    کتبی پاسخ دادن

  • write down

    1- یادداشت کردن، نت برداشتن، نوشتن

    2- کتبی مورد انتقاد یا حمله قرار دادن 3- (برای کودکان و غیره) ساده نگاشتن

  • write in

    نامه نوشتن

    درج کردن، پر کردن

  • write off

    از حساب بدهی حذف کردن، کاستن

  • write out

    به تفصیل نوشتن

  • write up

    1- شرح چیزی را نوشتن، شرح دادن، مورد نگارش قرار دادن 2- (در نگارش) مورد تحسین قرار دادن، تعریف کردن از 3- (حسابداری)بیش از حد قیمت برای چیزی تعیین کردن، زیاد نمودار کردن

Idioms

لغات هم‌خانواده write

ارجاع به لغت write

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «write» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/write

لغات نزدیک write

پیشنهاد بهبود معانی