امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knock Out

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
ضربه فنی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
phrasal verb
بیهوش کردن
phrasal verb
شکست دادن، ناتوان ساختن
phrasal verb
حذف کردن، از بین بردن، رفع کردن
phrasal verb
با شتاب تکمیل کردن، با عجله انجام دادن
phrasal verb
خسته کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knock out

  1. phrasal verb knock unconscious
    Synonyms: coldcock, do in, hamstring, kayo, knock senseless, KO, lay out
  2. phrasal verb Strike or bump (someone or something) out
  3. phrasal verb Render unconscious (as by a blow to the head)
  4. phrasal verb Put to sleep
  5. phrasal verb Complete (especially in haste; knock off)
  6. phrasal verb Cause a mechanism to become non-functional by damaging or destroying it
  7. phrasal verb Communicate (a message) by knocking
  8. phrasal verb to exhaust

ارجاع به لغت knock out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knock out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knock-out

لغات نزدیک knock out

پیشنهاد بهبود معانی