با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Hamstring

ˈhæmˌstrɪŋ ˈhæmˌstrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb
    کالبدشناسی زردپی طرفین حفره پشت زانو، عضلات عقب ران، زردپی، زانوی کسی را بریدن، فلج کردن
    • - Too many government regulations tended to hamstring business activity.
    • - مقررات زیاد دولت جلو فعالیت بازرگانی را می‌گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hamstring

  1. verb disable
    Synonyms: cripple, debilitate, handicap, hinder, hobble, immobilize, impair, lame, maim, mangle, paralyze, weaken

ارجاع به لغت hamstring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hamstring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hamstring

لغات نزدیک hamstring

پیشنهاد بهبود معانی