گذشتهی ساده:
handicappedشکل سوم:
handicappedسومشخص مفرد:
handicapsوجه وصفی حال:
handicappingشکل جمع:
handicapsنقص، مانع، اشکال، ناتوانی، کاستی، معلولیت، نقطه ضعف
Blindness is a serious handicap.
نابینایی معلولیت مهمی است.
students with physical handicaps
دانشآموزان دارای معلولیتهای جسمی
ناتوان کردن، معلول کردن، مانع شدن، مشکل ایجاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The war left him poor and mentally handicapped.
جنگ موجب فقر و نقص روانی او شد.
امتیاز دادن، آوانس دادن، فرجه دادن
He gave me a five-point handicap and still won!
او به من پنج پوان فرجه داد و باز هم برنده شد!
معلولان، آکمندان، توانکاستگان، توانخواهان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «handicap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handicap