آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Favor

    American: ˈfeɪvər British: ˈfeɪvə

    گذشته‌ی ساده:

    favored

    شکل سوم:

    favored

    سوم‌شخص مفرد:

    favors

    وجه وصفی حال:

    favoring

    شکل جمع:

    favors

    توضیحات:

    حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی favour است.

    معنی favor | جمله با favor

    noun uncountable

    التافات، توجه، مرحمت، لطف، عنایت، توفیق

    She was free with her favor to him.

    آن زن بدون ملاحظه خود را در اختیار او گذاشت.

    ref. your favor of the 15th December

    عطف به نامه‌ی مورخه‌ی 15 دسامبر شما

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Fortune favored her.

    بخت به او روی کرد.

    to look with favor at

    با نظر مساعد نگاه کردن

    verb - transitive

    کم کار کشیدن از، کمتر به کار زدن، ملاحظه ی کسی (یا چیزی) را کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    to favor an injured leg

    از پای صدمه‌دیده کمتر کار کشیدن

    verb - transitive

    تبعیض قائل شدن

    The teacher showed favor toward his own brother.

    معلم در مورد برادر خودش تبعیض قائل شد.

    verb - transitive

    مرحمت کردن، نیکی کردن به، احسان کردن، دوست داشتن، مورد توجه قرار دادن، یاری کردن

    Please do me the favor of not smoking here.

    لطف کنید از سیگار کشیدن در اینجا خودداری کنید.

    to do somebody a favor

    به کسی لطف کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The author favored us with a copy of his latest book.

    نویسنده یک نسخه از آخرین کتاب خود را به ما التفات کرد.

    verb - transitive

    طرفداری کردن، موافق بودن با، مساعد بودن برای، شبیه بودن با

    A politician who wants to keep the favor of the people.

    سیاست‌بازی که می‌خواهد نظر مساعد مردم را حفظ کند.

    a favored group

    گروه مورد ترجیح

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Rain favored his escape.

    باران فرار او را آسان کرد.

    He favors his father.

    او به پدرش رفته است.

    We favor free elections.

    ما هوادار انتخابات آزاد هستیم.

    She favors a total elimination of all taxes.

    او طرفدار از میان برداشتن کامل همه‌ی مالیات‌ها است.

    noun uncountable

    تایید، یاری، احسان، مساعدت، نیکی، دستیری، همراهی، طرفداری

    noun uncountable

    نشان، گل یا نامه محبت آمیز

    noun uncountable

    رخصت اجازه

    noun uncountable

    چهره، معروفیت، شهرت

    I am in favor of going.

    من موافق رفتن هستم.

    to bestow one's favors upon

    هم‌خوابگی کردن با

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was in favor with the masses.

    او محبوب توده‌ها بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد favor

    1. noun approval, good opinion; help
      Synonyms:
      backing aid assistance support benefit blessing cooperation encouragement service gift present respect esteem regard compliment admiration good will friendliness kindness consideration grace boon accommodation dispensation indulgence largess patronage account approbation benevolence benignity good turn obligement okay partiality championship token bias
      Antonyms:
      disapproval disfavor
    1. verb pamper, reward; help
      Synonyms:
      aid assist help promote advance further facilitate oblige accommodate befriend humor indulge gratify spare reward treat well value esteem do a kindness do right by show consideration abet side with be partial to play favorites make exception smile upon pull strings
      Antonyms:
      hurt hinder thwart
    1. verb prefer, like
      Synonyms:
      like approve support choose endorse value appreciate fancy back esteem prize commend honor advocate encourage sanction patronize praise accept go for take to be in favor of think well of look up to opt for champion incline lean toward hold with take a liking to be on one’s side countenance single out tilt toward root for take a shine to cotton to flash on buck for for
      Antonyms:
      dislike disfavor
    1. verb look like
      Synonyms:
      resemble take after be the image of be the picture of feature simulate

    Collocations

    find favor

    مورد لطف و توجه قرار گرفتن، جلب رضایت و عنایت (کسی را) کردن

    in favor

    مورد لطف، سوگلی، محبوب

    in one's favor

    به سود کسی، به نفع کسی

    out of favor

    مورد غضب، مغضوب، از چشم‌افتاده، نامحبوب

    Idioms

    in favor of

    برای، به خاطر، به نفع، در راستای، طرف چیزی بودن، طرفدار بودن، هوادار بودن

    سوال‌های رایج favor

    گذشته‌ی ساده favor چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده favor در زبان انگلیسی favored است.

    شکل سوم favor چی میشه؟

    شکل سوم favor در زبان انگلیسی favored است.

    شکل جمع favor چی میشه؟

    شکل جمع favor در زبان انگلیسی favors است.

    وجه وصفی حال favor چی میشه؟

    وجه وصفی حال favor در زبان انگلیسی favoring است.

    سوم‌شخص مفرد favor چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد favor در زبان انگلیسی favors است.

    ارجاع به لغت favor

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «favor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/favor

    لغات نزدیک favor

    • - favism
    • - favonian
    • - favor
    • - favorable
    • - favorably
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.