آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Indulge

    ɪnˈdʌldʒ ɪnˈdʌldʒ

    گذشته‌ی ساده:

    indulged

    شکل سوم:

    indulged

    سوم‌شخص مفرد:

    indulges

    وجه وصفی حال:

    indulging

    معنی indulge | جمله با indulge

    verb - intransitive verb - transitive C2

    خواسته‌های ... را برآورده کردن، تسلیم خواسته‌های ... شدن (شخص)، تسلیم شدن، برآورده کردن، راضی کردن، ارضا کردن (میل و خواسته)، لوس کردن، رو دادن (بچه)، جلوی ... را نگرفتن، میدان دادن (تنبلی و هوس)

    She indulged her husband until he would not lift a finger around the house.

    شوهرش را آن‌قدر لوس کرد که در کار منزل اصلاً کمک نمی‌کرد.

    She indulged the sick child in whatever he wished to eat.

    او هرچه که بچه‌ی مریض می‌خواست بخورد به او می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Don't indulge your children too much.

    بچه‌های خود را خیلی لوس نکنید.

    to indulge one's curiosity

    حس کنجکاوی خود را ارضا کردن

    verb - intransitive verb - transitive

    زیاده‌روی کردن، ناپرهیزی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    He indulged his craving for sweets.

    او تا دلش می‌خواست شیرینی خورد.

    Last night, I indulged myself in eating and drinking.

    دیشب در خوردن و نوشیدن زیاده‌روی کردم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He indulges in candy and ice cream.

    او در (خوردن) آب‌نبات و بستنی زیاده‌روی می‌کند.

    verb - intransitive

    حال دادن (به خود)

    After a long week of work, I decided to indulge myself by going to the cinema.

    بعد از یک هفته‌ی طولانی کار، تصمیم گرفتم با رفتن به سینما به خودم حال بدهم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد indulge

    1. verb treat oneself or another to
      Synonyms:
      satisfy please entertain spoil pamper gratify humor cater regale favor allow delight oblige pet tickle nourish foster take care of coddle pander baby yield give in go along go easy on mollycoddle cosset spoil rotten give rein to
      Antonyms:
      disappoint hurt distress
    1. verb luxuriate in
      Synonyms:
      enjoy revel in wallow in bask in live it up take part go in for rollick look out for number one ego trip
      Antonyms:
      not use moderate abstain

    Phrasal verbs

    indulge in

    تن‌پروری کردن، زیاده‌روی کردن، شور (کاری را) درآوردن، گزاف‌کاری کردن

    سوال‌های رایج indulge

    گذشته‌ی ساده indulge چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده indulge در زبان انگلیسی indulged است.

    شکل سوم indulge چی میشه؟

    شکل سوم indulge در زبان انگلیسی indulged است.

    وجه وصفی حال indulge چی میشه؟

    وجه وصفی حال indulge در زبان انگلیسی indulging است.

    سوم‌شخص مفرد indulge چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد indulge در زبان انگلیسی indulges است.

    ارجاع به لغت indulge

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «indulge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indulge

    لغات نزدیک indulge

    • - inductor
    • - indue
    • - indulge
    • - indulge in
    • - indulgence
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    k keep your eyes peeled knack hindi concern hibernal high and mighty hilarious the outset reach out genuine interest genuine polluter intentionality belonging کشکول کوشک ساعد تهدیدآمیز تحکم تحکیم لحاف محفل ماسک معمول مطبوع مطبوعات مجزا محال محجر
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.