آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Hurt

    hɜːrt hɜːt

    گذشته‌ی ساده:

    hurt

    شکل سوم:

    hurt

    سوم‌شخص مفرد:

    hurts

    وجه وصفی حال:

    hurting

    شکل جمع:

    hurts

    صفت تفضیلی:

    more hurt

    صفت عالی:

    most hurt

    معنی hurt | جمله با hurt

    verb - transitive A2

    آزردن، آسیب رساندن، اذیت کردن، جریحه دار کردن، غمگین کردن، خراب کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    She sounded a bit hurt.

    مثل اینکه کمی به او برخورده بود.

    His behavior hurt me deeply.

    رفتار او مرا عمیقاً آزرده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She was hurt by any kind of criticism.

    هرگونه انتقاد او را آزرده می‌کرد.

    It hurts to even think about it.

    حتی اندیشیدن درباره‌ی آن دردآور است.

    to hurt somebody's feelings

    احساسات کسی را جریحه‌دار کردن

    verb - intransitive

    آسیب دیدن، صدمه دیدن، درد داشتن، درد آور بودن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Where does it hurt?

    کجا (کجایت) درد می‌کند؟

    It hurts here.

    اینجا درد می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My tooth hurts.

    دندانم درد می‌کند.

    My head is beginning to hurt.

    سرم دارد درد می‌گیرد.

    Divorce hurt her reputation.

    طلاق به حیثیت او گزند وارد آورد.

    He fell down the stairs and hurt his back.

    از پله‌ها افتاد و کمرش آسیب دید.

    How did you hurt your knee?

    زانویت چطور آسیب دید؟

    Continual bombings hurt Germany's industries.

    بمباران‌های متمادی به صنایع آلمان آسیب رساند.

    Strikes seriously hurt the country's economy.

    اعتصابات به اقتصاد کشور آسیب شدید وارد آورد.

    Two of the soldiers were badly hurt.

    دو تا از سربازان سخت زخمی شده بودند.

    She was hurt in a car accident.

    او در تصادف ماشین مصدوم شد.

    My shoes hurt.

    کفش‌هایم (پاهایم را) می‌زنند.

    The party was hurt politically.

    حزب از نظر سیاسی صدمه خورد.

    noun countable uncountable

    آسیب، صدمه، آزار، ضرر، زخم، کوفتگی، چشم زخم، آزردگی، لطمه، کوفتگی، جور، ستم

    People remembered all the hurts they had suffered.

    مردم همه‌ی ستم‌هایی را که دیده بودند، به‌یاد آوردند.

    a severe financial hurt

    آسیب شدید مالی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His hurt was not serious.

    زخم او وخیم نبود.

    a feeling of anger and hurt

    احساس خشم و آزردگی

    adjective

    آسیب دیده، معیوب، صدمه خورده، لطمه خورده

    a sale of hurt books

    حراج کتاب‌های آسیب‌دیده

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hurt

    1. adjective physically or mentally injured
      Synonyms:
      injured damaged wounded sore pained bruised scratched cut harmed aching suffering distressed impaired battered scarred tender lacerated crushed grazed mauled mutilated contused disfigured struck stricken shook disturbed sad unhappy offended resentful piqued miffed aggrieved agonized tortured rueful indignant nicked hit burned buffeted all torn up busted up put away umbrageous warped
      Antonyms:
      healthy well healed cured comforted pleased ok remedied
    1. noun injury; damage
      Synonyms:
      harm injury damage pain wound loss disadvantage detriment blow distress suffering disaster misfortune wrong prejudice ill sore ache discomfort mark bruise scratch mischief boo-boo nick soreness gash black and blue ill-treatment ruin disservice outrage persecution chop down ouch pang
      Antonyms:
      help aid assist cure remedy healing
    1. verb cause physical pain; experience pain
      Synonyms:
      injure damage harm abuse trouble affect punish wound torture afflict impair mar maltreat spoil blemish cut lash flog whip beat thrash strike slap punch kick pinch nip squeeze bite sting prick stab lacerate pierce bruise burn cramp ache smart throb ail be sore be tender wing disable mess up total rough up shake up cut up do violence pommel pummel maul flail whack belt spank wrack up wring wax
      Antonyms:
      help relieve aid assist cure heal soothe remedy assuage
    1. verb cause mental pain
      Synonyms:
      annoy upset distress vex wound injure abuse afflict grieve sadden torment torture try burn sting aggrieve displease chafe constrain discomfit discommode put out faze prejudice punish put down martyr vitiate work over lambaste martyrize calm cut to the quick give no quarter go for jugular hit where one lives lay a bad trip on lean on thumb nose at zing excruciate
      Antonyms:
      please relieve soothe calm

    لغات هم‌خانواده hurt

    • noun
      hurt, hurtfulness
    • adjective
      hurt, hurtful
    • verb - transitive
      hurt
    • adverb
      hurtfully

    سوال‌های رایج hurt

    گذشته‌ی ساده hurt چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hurt در زبان انگلیسی hurt است.

    شکل سوم hurt چی میشه؟

    شکل سوم hurt در زبان انگلیسی hurt است.

    شکل جمع hurt چی میشه؟

    شکل جمع hurt در زبان انگلیسی hurts است.

    وجه وصفی حال hurt چی میشه؟

    وجه وصفی حال hurt در زبان انگلیسی hurting است.

    سوم‌شخص مفرد hurt چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hurt در زبان انگلیسی hurts است.

    صفت تفضیلی hurt چی میشه؟

    صفت تفضیلی hurt در زبان انگلیسی more hurt است.

    صفت عالی hurt چی میشه؟

    صفت عالی hurt در زبان انگلیسی most hurt است.

    ارجاع به لغت hurt

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hurt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurt

    لغات نزدیک hurt

    • - hurrying
    • - hurst
    • - hurt
    • - hurt someone's feelings
    • - hurt someone’s feelings
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.