نیش، زخم نیش، خلش، سوزش، گزیدن، تیر کشیدن، نیش زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A bee stung him.
زنبور او را گزید.
A scorpion stings but a dog bites.
عقرب نیش میزند؛ ولی سگ گاز میگیرد.
Nettles sting skin.
گزنه پوست را به سوزش میآورد.
The cold wind was stinging their faces.
باد سرد صورت آنها را به سوزش درآورده بود.
Ginger stings the mouth.
زنجبیل دهان را میسوزاند.
The smoke was stinging my eyes.
دود داشت چشمانم را میسوزاند.
Zarry stung him with sharp reproach.
زری با سرزنش شدید او را آزار داد.
He was stung by remorse.
پشیمانی او را رنج میداد.
He never went to the store that had stung him.
هرگز به مغازهای که به او گرانفروشی کرده بود، نرفت.
Her words stung us into action.
حرفهای او ما را تحریک به اقدام کرد.
His cheeks were stinging from the teacher's slaps.
گونههایش از سیلیهای معلم میسوخت.
My tongue is stinging.
زبانم میسوزد.
the scorpion's sting is not out of malice ...
نیش عقرب نه از ره کین است ...
Wash the sting with alcohol.
جای نیش را با الکل شستشو بده.
the sting of a cut
سوزش بریدگی
criticism with much sting in it
انتقاد بسیار نیشدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sting» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sting