امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Excellent

    ˈekslənt ˈekslənt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more excellent

    • صفت عالی:

      most excellent

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective A2
    عالی، ممتاز، بسیار خوب، شگرف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - He is an excellent teacher.
    - او معلم بسیار خوبی است.
    - an excellent poem
    - یک شعر عالی
    - He speaks excellent English.
    - او انگلیسی خیلی خوب حرف می‌زند.
    - She sang excellently.
    - او بسیار عالی آواز خواند.
    - "How was the food?" "excellent!"
    - «غذا چطور بود؟» «معرکه!»
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد excellent

    1. adjective superior, wonderful
      Synonyms: A-1, accomplished, admirable, attractive, capital, certified, champion, choice, choicest, desirable, distinctive, distinguished, estimable, exceptional, exemplary, exquisite, fine, finest, first, first-class, first-rate, good, great, high, incomparable, invaluable, magnificent, meritorious, notable, noted, outstanding, peerless, piked, premium, priceless, prime, select, skillful, sterling, striking, superb, superlative, supreme, tiptop, top-notch, transcendent, world-class
      Antonyms: bad, failing, imperfect, indistinguished, inferior, poor, second-class, second-rate, unnoteworthy, unworthy

    لغات هم‌خانواده excellent

    ارجاع به لغت excellent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «excellent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excellent

    لغات نزدیک excellent

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند