با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Capital

ˈkæpətl ˈkæpətl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    capitals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
پایتخت (شهری که مرکز حکومت یک کشور یا یک منطقه‌ی سیاسی کوچک‌تر است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Tehran is the capital of Iran.
- تهران پایتخت ایران است.
- Erbil is the capital and most populated city in the Kurdistan Region of Iraq.
- اربیل پایتخت و پرجمعیت‌ترین شهر در منطقه‌ی کردستان عراق است.
noun countable
مرکز (مهم‌ترین مکان برای یک کسب‌وکار یا فعالیت خاص)
- Paris is the fashion capital of the world.
- پاریس مرکز مد جهان است.
- Silicon Valley is known as the capital of technology innovation.
- سیلیکون ولی به عنوان مرکز نوآوری فناوری شناخته می‌شود.
noun countable A2
حرف بزرگ (الفبا)
- The teacher asked the students to rewrite the sentence with a capital.
- معلم از دانش‌آموزان خواست جمله را با حرف بزرگ بازنویسی کنند.
- Remember to always use a capital at the beginning of your name.
- به یاد داشته باشید که همیشه در ابتدای نام خود از حرف بزرگ استفاده کنید.
noun uncountable
اقتصاد سرمایه
- Any merchant needs capital.
- هر بازرگانی نیاز به سرمایه دارد.
- He invested all of his capital into the new restaurant business.
- او تمام سرمایه‌اش را در رستوران جدید سرمایه‌گذاری کرد.
noun countable
معماری سرستون
- The capital of the column was adorned with floral patterns.
- سرستون ستون با نقوش گل آراسته شده بود.
- The architect designed the building with grand marble capitals on each column.
- معمار ساختمان را با سرستون‌های مرمری بزرگ روی هر ستون طراحی کرد.
adjective
بزرگ (حرف)
- Remember to always start your sentences with a capital letter.
- به یاد داشته باشید که همیشه جملات خود را با حرف بزرگ شروع کنید.
- A proper noun should always be written with a capital letter.
- اسم خاص همیشه باید با حرف بزرگ نوشته شود.
adjective
حقوق مستوجب مرگ، مستحق مرگ (جنایت)
- capital crime
- جنایت مستوجب مرگ (اعدام)
- The lawyer argued that the defendant's crime did not warrant a capital punishment.
- وکیل استدلال کرد که جرم متهم مستلزم مجازات اعدام نیست.
adjective
انگلیسی بریتانیایی قدیمی عالی، درجه‌یک، بسیار خوب
- a capital idea
- فکری عالی
- This dessert is truly capital.
- این دسر واقعاً درجه‌یک است.
- capital virtues
- محسنات اصلی
adjective
جدی‌ترین
- The CEO's capital decision led to the company's success.
- جدی‌ترین تصمیم مدیر عامل منجر به موفقیت شرکت شد.
- The doctor expressed concerns about the patient's capital condition.
- پزشک در مورد جدی‌ترین وضعیت بیمار ابراز نگرانی کرد.
adjective
مربوط به سرمایه، سرمایه‌ای
- The CEO focused on growing the company's capital assets to attract more investors.
- مدیرعامل بر رشد دارایی‌های سرمایه‌ای شرکت برای جذب سرمایه‌گذاران بیشتر تمرکز کرد.
- The board of directors discussed the company's capital structure during the meeting.
- در این جلسه هیئت‌مدیره ساختار سرمایه‌ی شرکت را مورد بحث و بررسی قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد capital

  1. adjective main, essential
    Synonyms: basic, cardinal, central, chief, controlling, dominant, first, foremost, fundamental, important, leading, major, number one, outstanding, overruling, paramount, predominant, preeminent, primary, prime, principal, prominent, underlying, vital
    Antonyms: extra, minor, nonessential, secondary, unimportant
  2. adjective superior
    Synonyms: best, champion, choice, crack, dandy, delightful, deluxe, excellent, famous, fine, first, first-class, first-rate, five-star, fly, great, prime, splendid, superb, top, top-notch, world-class
    Antonyms: inferior, low-class, minor, poor, unimportant
  3. noun financial assets
    Synonyms: business, cash, CD, estate, finances, financing, fortune, funds, gold, interests, investment, IRA, kitty, means, money, nest egg, principal, property, resources, savings, stake, stock, substance, treasure, ways and means, wealth, wherewithal
  4. noun city of governmental seat
    Synonyms: control, county seat, metropolis, municipality, political front, principal city, the Hill
  5. noun upper case written symbol
    Synonyms: cap, initial, majuscule, small cap, uncial
    Antonyms: small

Collocations

ارجاع به لغت capital

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «capital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/capital

لغات نزدیک capital

پیشنهاد بهبود معانی