مقدم، پیشتاز، عمده، برجسته
to play a leading role in ...
نقش مهمی را در ... ایفا کردن
the leading trade center in this area
مرکز عمدهی سوداگری در این ناحیه
We first attacked the leading boat.
اول از همه به ناو پیشرو حمله کردیم.
راهنمایی، هدایت، نفوذ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They entrusted the leading of the army to him.
سرکردگی قشون را بهعهدهی او گذاشتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «leading» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leading