با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Leading

ˈliːdɪŋ ˈliːdɪŋ ˈliːdɪŋ ˈliːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    led
  • شکل سوم:

    led
  • سوم شخص مفرد:

    leads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مقدم، پیشتاز، عمده، برجسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to play a leading role in ...
- نقش مهمی را در ... ایفا کردن
- the leading trade center in this area
- مرکز عمده‌ی سوداگری در این ناحیه
- We first attacked the leading boat.
- اول از همه به ناو پیشرو حمله کردیم.
noun countable
راهنمایی، هدایت، نفوذ
- They entrusted the leading of the army to him.
- سرکردگی قشون را به‌عهده‌ی او گذاشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leading

  1. adjective chief, superior
    Synonyms: arch, best, champion, dominant, dominating, famous, first, foremost, governing, greatest, headmost, highest, inaugural, initial, main, noted, notorious, number one, outstanding, popular, preeminent, premier, primary, principal, prominent, ruling, stellar, top, well-known
    Antonyms: inferior, last, subordinate, supplementary, unimportant

لغات هم‌خانواده leading

ارجاع به لغت leading

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leading» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leading

لغات نزدیک leading

پیشنهاد بهبود معانی