آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ مرداد ۱۴۰۴

    Superior

    sʊˈpɪriər suːˈpɪəriə

    شکل جمع:

    superiors

    صفت تفضیلی:

    more superior

    صفت عالی:

    most superior

    معنی superior | جمله با superior

    adjective C1

    برتر، بهتر، عالی‌تر، والاتر، ممتاز

    He was overcome by a superior opponent.

    حریف برتر بر او فائق آمد.

    Some human rights are superior to civil law.

    برخی از حقوق بشر بر قانون مدنی مقدم هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He is superior to fear.

    او بر ترس مسلط است.

    A genus is superior to a species.

    جنس از گونه فراگیرتر است.

    a superior group of students

    یک گروه برتر از دانشجویان

    David's superior ability to memorize names

    استعداد فوق‌العاده‌ی دیوید در حفظ کردن اسم‌ها

    the German's superior weapons

    سلاح‌های بهتر آلمان‌ها

    superior durability of genuine leather

    دوام بیشتر چرم واقعی

    a superior court

    دادگاه عالی

    superior in numbers

    بیشتر از نظر تعداد

    superior speed

    سرعت بیشتر

    adjective C2

    متکبر، مغرور، خودبرتر‌بین، ازخودراضی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Amanda thinks she’s better than everyone and acts really superior.

    آماندا فکر می‌کند از همه بهتر است و خیلی متکبرانه رفتار می‌کند.

    His superior attitude makes it difficult for others to work with him.

    طرز فکر ازخودراضی‌اش باعث می‌شود دیگران به‌سختی با او کار کنند.

    adjective

    مافوق، بالادست

    He was jailed because of insubordination to his superior officer.

    به‌دلیل نافرمانی از افسر مافوق خود زندانی شد.

    You should always inform your superior before making such decisions.

    شما همیشه باید قبل‌از گرفتن چنین تصمیم‌هایی به مقام بالادست خود اطلاع دهید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    superior classes of society

    طبقات بالای اجتماع

    adjective

    پزشکی بالایی، فوقانی، نزدیک‌تر به سر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The brain is superior to the spinal cord.

    مغز بالاتر از نخاع قرار دارد.

    In anatomy, the term ‘superior’ means closer to the head.

    در آناتومی، اصطلاح «فوقانی» به معنای نزدیک‌تر به سر است.

    noun countable C1

    مافوق، مقام بالاتر، بالادست، رئیس، سرپرست

    A soldier must salute his superiors.

    سرباز باید به بالادست‌های خود سلام بدهد.

    She reported the issue directly to her superior.

    او مشکل را مستقیماً به مافوق خود گزارش داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد superior

    1. adjective better, greater, higher; excellent
      Synonyms:
      good greater higher excellent above admirable fine choice preferred preferable first-class first-rate exceptional remarkable famous noteworthy major senior exclusive premium deluxe high-class expert distinguished primary capital dandy prevailing paramount exceeding surpassing more advanced more skillful of higher rank a cut above grander high-caliber first-string five-star over overlying predominant superhuman superincumbent unrivalled
      Antonyms:
      bad poor lower inferior minor
    1. adjective arrogant, haughty
      Synonyms:
      proud cocky bossy haughty stuck-up snobbish overbearing condescending disdainful insolent supercilious patronizing pretentious cavalier lofty high-and-mighty airy cool high-hat uppity upstage wiseguy
      Antonyms:
      humble meek
    1. noun person higher or highest in rank
      Synonyms:
      boss leader manager head chief director executive senior supervisor ruler principal exec VIP higher-up key player CEO heavyweight brass elder chieftain
      Antonyms:
      servant inferior

    Collocations

    be superior to

    برتربودن، ارجحیت داشتن بر، بهتربودن، چربیدن بر

    سوال‌های رایج superior

    شکل جمع superior چی میشه؟

    شکل جمع superior در زبان انگلیسی superiors است.

    صفت تفضیلی superior چی میشه؟

    صفت تفضیلی superior در زبان انگلیسی more superior است.

    صفت عالی superior چی میشه؟

    صفت عالی superior در زبان انگلیسی most superior است.

    ارجاع به لغت superior

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «superior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/superior

    لغات نزدیک superior

    • - superintendency
    • - superintendent
    • - superior
    • - superior court
    • - superiority
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.