گذشتهی ساده:
minoredشکل سوم:
minoredسومشخص مفرد:
minorsوجه وصفی حال:
minoringشکل جمع:
minorsصفت تفضیلی:
more minorصفت عالی:
most minorخرد، صغیر، جزئی، فرعی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a minor road
جادهی فرعی
a minor illness
بیماری جزئی
minor surgery
عمل جراحی جزئی
a minor victory
پیروزی کماهمیت
کمتر، کوچکتر، پایین رتبه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a minor poet
شاعر دست دوم
minor of a determinant
کهاد دترمینان
minor of a circle
قوس کوچکتر دایره
Smith minor
اسمیت کهتر، اسمیت کوچک
خردسال، شخص نابالغ، صغیر
If you are fifteen, you are still considered to be a minor.
اگر پانزده سال داری، هنوز صغیر محسوب میشوی.
Minor are not permitted to enter.
اشخاص نابالغ اجازهی ورود ندارند.
رشته فرعی، در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن
My major was English literature and my minor was linguistics.
رشتهی اصلی من ادبیات انگلیس و رشتهی فرعی من زبانشناسی بود.
She minored in chemistry.
رشتهی فرعی او شیمی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «minor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/minor