آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ خرداد ۱۴۰۳

    Infant

    ˈɪnfənt ˈɪnfənt ˈɪnfənt

    شکل جمع:

    infants

    معنی infant | جمله با infant

    noun countable C2

    کودک، بچه، طفل، نوزاد، شیرخوار

    They teach mothers infant care.

    آن‌ها به مادران مراقبت از نوزاد را آموزش می‌دهند.

    the king infant

    نوزاد درشت

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    When he was still an infant, his father died.

    وقتی که هنوز کودک بود، پدرش فوت شد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی کودک، نوزاد (در شیرخوارگاه یا مهدکودک)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The teacher read a story to the infants.

    معلم برای نوزادان داستان می‌خواند.

    The parents dropped off their infants at the school's daycare center.

    والدین کودکان خود را در مهدکودک مدرسه گذاشتند.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی مربوط به مهدکودک

    The infant program aimed to foster creativity and social skills in young learners.

    هدف برنامه‌ی مهدکودک پرورش خلاقیت و مهارت‌های اجتماعی در دانش‌آموزان کودک بود.

    The infant playground featured appropriate equipment for young children to enjoy.

    زمین بازی مهدکودک دارای تجهیزات مناسب برای تفریح کودکان خردسال بود.

    adjective

    تازه، نوپا، صغیر، نارس

    our infant steel industry

    صنعت پولاد نوپای ما

    infant fruits

    میوه‌های نارس

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an infant navy

    نیروی دریایی نوپا

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد infant

    1. adjective very young
      Synonyms:
      young immature early juvenile childish tender green naive infantine newborn baby growing developing youthful initial emergent childlike dawning callow unripe puerile kid babyish nascent unfledged weak
      Antonyms:
      mature adult grown-up
    1. noun baby
      Synonyms:
      child kid babe toddler little one newborn neonate tot bundle small child bambino bantling bairn
      Antonyms:
      adult

    سوال‌های رایج infant

    شکل جمع infant چی میشه؟

    شکل جمع infant در زبان انگلیسی infants است.

    ارجاع به لغت infant

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «infant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infant

    لغات نزدیک infant

    • - infamy
    • - infancy
    • - infant
    • - infant school
    • - infanta
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.