شکل جمع:
childrenبچه، کودک، طفل، فرزند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The children played happily in the park.
کودکان با خوشحالی در پارک بازی کردند.
Every child has unique talents and abilities.
هر بچه استعدادها و تواناییهای منحصربهفردی دارد.
She is a talented child with a passion for music.
او کودکی بااستعداد است که به موسیقی علاقهی زیادی دارد.
an innocent child
طفل معصوم
an unborn child
بچهای که هنوز متولد نشده، جنین
All of his children have wives.
همهی فرزندان او زن دارند.
Hamlet is a child of Shakespeare's genius.
هملت دستاورد نبوغ شکسپیر است.
بچه، نابالغ (فردی که در بزرگسالی رفتارهایی مشابه کودکان بدرفتار از خود نشان میدهد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't be such a child!
بچه نشو!، بچهبازی درنیار!
He acts like a child, throwing tantrums when things don’t go his way.
او عین بچه رفتار میکند و هنگامیکه کارها طبق میلش پیش نمیروند، قشقرق به پا میکند.
ولد، ابن، فرزند، نسل، نواده، تبار، زاده
the children of Israel
بنیاسرائیل
the children of the prophet
اولاد پیامبر
آبستن، حامله
کار کودکان
تک فرزند
کودک نابغه
روانشناس کودک
بچه دار شدن
the child is father of the man
شخصیت هر کس در دوران کودکی تعیین میشود.
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
(گویشهای محلی) آبستن (بودن)
آبستن، پا به ماه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «child» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/child