فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Diary

ˈdaɪri ˈdaɪəri

شکل جمع:

diaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

دفتر خاطرات، دفتر یادداشت روزانه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

She used to hide her diary under her pillow.

عادت داشت دفتر یادداشت روزانه‌اش را زیر بالشتش قایم کند.

I found my old diary from high school.

دفتر خاطرات قدیمی‌ دبیرستانم را پیدا کردم.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی سالنامه، سررسید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

I haven't had the time of meeting in my diary.

زمان جلسه را در سررسیدم ننوشته‌ام.

My sister's colorful diary was full of sketches.

سالنامه‌ی رنگارنگ خواهرم پر از طرح بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diary

  1. noun recounting of activities in writing
    Synonyms:
    record account journal log notebook chronicle minutes daybook agenda daily record engagement book appointment book

Collocations

keep a diary

خاطرات خود را نوشتن، وقایع روزانه را نوشتن

ارجاع به لغت diary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diary

لغات نزدیک diary

پیشنهاد بهبود معانی