امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Diary

ˈdaɪri ˈdaɪəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    diaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
دفتر خاطرات، دفتر یادداشت روزانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She used to hide her diary under her pillow.
- عادت داشت دفتر یادداشت روزانه‌اش را زیر بالشتش قایم کند.
- I found my old diary from high school.
- دفتر خاطرات قدیمی‌ دبیرستانم را پیدا کردم.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی سالنامه، سررسید
- I haven't had the time of meeting in my diary.
- زمان جلسه را در سررسیدم ننوشته‌ام.
- My sister's colorful diary was full of sketches.
- سالنامه‌ی رنگارنگ خواهرم پر از طرح بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diary

  1. noun recounting of activities in writing
    Synonyms: account, agenda, appointment book, chronicle, daily record, daybook, engagement book, journal, log, minutes, notebook, record

Collocations

  • keep a diary

    خاطرات خود را نوشتن، وقایع روزانه را نوشتن

ارجاع به لغت diary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diary

لغات نزدیک diary

پیشنهاد بهبود معانی