شکل جمع:
youthsجوانی، شباب، جوانمرد
Abbas spent his youth in Tehran.
عباس جوانی خود را در تهران گذراند.
Despite his youth, he was very wise and learned.
با وجود جوانی بسیار عاقل و دانا بود.
the memories of my youth
خاطرات جوانی من
Following its lively youth, the city fell into hard times.
پس از طی دوران پررونق نوپایی، اوضاع آن شهر بد شد.
During the years when space technology was still in its youth.
در آن سالهایی که فنون فضایی تازه نضج گرفته بود.
شخص جوان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
gangs of rioting youths
دار و دستههای جوانان آشوبگر
a youth aged 18 years
جوانی هجده ساله
جوانان
the opinion of the youth
عقاید جوانان
the youth of Iran and Afghanistan
جوانان ایران و افغانستان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «youth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/youth