گذشتهی ساده:
adultedشکل سوم:
adultedسومشخص مفرد:
adultsوجه وصفی حال:
adultingشکل جمع:
adults(فرد یا حیوان) بزرگسال، بالغ، بزرگ، کبیر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
He spent his life in Shiraz as a child and in Tehran as an adult.
خردسالی خود را در شیراز و بزرگسالی خود را در تهران گذراند.
Only adults can vote.
فقط اشخاص بالغ میتوانند رأی بدهند.
بزرگسال، بزرگسالی، بالغ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an adult lion
شیر بالغ
He spent his adulthood in poverty.
دوران بزرگسالی خود را در فقر گذراند.
مخصوص بزرگسالان، مناسب برای بزرگسالان
adult education
آموزش بزرگسالان
They organized an adult discussion group for complex topics.
آنها گروه مباحثه مخصوص بزرگسالان برای موضوعات پیچیده تشکیل دادند.
(فیلم، مجله، کتاب و ...) مثبت هجده، مخصوص بزرگسالان
The adult section of the bookstore is restricted to those over eighteen.
بخش مخصوص بزرگسالان کتابفروشی محدود به افراد بالای هجده سال است.
The gallery showcased adult art that explored human sexuality.
این گالری هنر مثبت هجده را به نمایش گذاشت که جنسیت انسان را بررسی میکرد.
مانند بزرگسالان رفتار کردن، بالغانه رفتار کردن
It's time for him to adult and take charge of his own life.
وقت آن رسیده است که او بالغانه رفتار کند و مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد.
They need to adult and start planning for their future.
آنها باید مانند بزرگسالان رفتار کنند و برای آیندهی خود برنامهریزی کنند.
بالغ شدن
It's time for us to adult and make our own decisions.
وقت آن است که بالغ شویم و خودمان تصمیم بگیریم.
They are starting to adult by taking responsibility for their finances.
آنها با قبول مسئولیت امور مالی خود، شروع به بالغ شدن میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «adult» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adult