آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ دی ۱۴۰۳

    Adult

    ˈædʌlt / / əˈdʌlt ˈædʌlt / / əˈdʌlt

    گذشته‌ی ساده:

    adulted

    شکل سوم:

    adulted

    سوم‌شخص مفرد:

    adults

    وجه وصفی حال:

    adulting

    شکل جمع:

    adults

    معنی adult | جمله با adult

    noun countable A1

    (فرد یا حیوان) بزرگ‌سال، بالغ، بزرگ، کبیر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He spent his life in Shiraz as a child and in Tehran as an adult.

    خردسالی خود را در شیراز و بزرگ‌سالی خود را در تهران گذراند.

    Only adults can vote.

    فقط اشخاص بالغ می‌توانند رأی بدهند.

    adjective A2

    بزرگ‌سال، بزرگ‌سالی، بالغ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    an adult lion

    شیر بالغ

    He spent his adulthood in poverty.

    دوران بزرگ‌سالی خود را در فقر گذراند.

    adjective

    مخصوص بزرگ‌سالان، مناسب برای بزرگ‌سالان

    adult education

    آموزش بزرگ‌سالان

    They organized an adult discussion group for complex topics.

    آن‌ها گروه مباحثه مخصوص بزرگ‌سالان برای موضوعات پیچیده تشکیل دادند.

    adjective

    (فیلم، مجله، کتاب و ...) مثبت هجده، مخصوص بزرگ‌سالان

    The adult section of the bookstore is restricted to those over eighteen.

    بخش مخصوص بزرگ‌سالان کتاب‌فروشی محدود به افراد بالای هجده سال است.

    The gallery showcased adult art that explored human sexuality.

    این گالری هنر مثبت هجده را به نمایش گذاشت که جنسیت انسان را بررسی می‌کرد.

    verb - intransitive informal

    مانند بزرگ‌سالان رفتار کردن، بالغانه رفتار کردن

    It's time for him to adult and take charge of his own life.

    وقت آن رسیده است که او بالغانه رفتار کند و مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد.

    They need to adult and start planning for their future.

    آن‌ها باید مانند بزرگ‌سالان رفتار کنند و برای آینده‌ی خود برنامه‌ریزی کنند.

    verb - intransitive informal

    بالغ شدن

    It's time for us to adult and make our own decisions.

    وقت آن است که بالغ شویم و خودمان تصمیم بگیریم.

    They are starting to adult by taking responsibility for their finances.

    آن‌ها با قبول مسئولیت امور مالی خود، شروع به بالغ شدن می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد adult

    1. adjective being mature, fully grown
      Synonyms:
      grown-up grown mature developed ripe ripened of age
      Antonyms:
      infant adolescent
    1. noun a mature, fully grown person
      Synonyms:
      person man woman grownup gentleperson
      Antonyms:
      infant adolescent

    سوال‌های رایج adult

    گذشته‌ی ساده adult چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده adult در زبان انگلیسی adulted است.

    شکل سوم adult چی میشه؟

    شکل سوم adult در زبان انگلیسی adulted است.

    شکل جمع adult چی میشه؟

    شکل جمع adult در زبان انگلیسی adults است.

    وجه وصفی حال adult چی میشه؟

    وجه وصفی حال adult در زبان انگلیسی adulting است.

    سوم‌شخص مفرد adult چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد adult در زبان انگلیسی adults است.

    ارجاع به لغت adult

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «adult» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adult

    لغات نزدیک adult

    • - adulation
    • - adulator
    • - adult
    • - adult education
    • - adulterant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.