گذشتهی ساده:
maturedشکل سوم:
maturedسومشخص مفرد:
maturesوجه وصفی حال:
maturingصفت تفضیلی:
more matureصفت عالی:
most mature(میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، برومند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
mature fruit
میوهی رسیده
mature cells
یاختههای تکاملیافته
full-bodied mature wines
شرابهای خوشطعم و جاافتاده
when he reached twenty, he was considered to be mature.
وقتی به بیست سالگی رسید، او را بالغ به حساب آوردند.
کامل، تمام و کمال، تکامل یافته، سنجیده، حساب شده، (آدم) پخته، پرتجربه، عاقل، جاافتاده، خردمندانه، معقول، بزرگسال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a mature scheme
نقشهی سنجیده
a mature argument
استدلال دقیق و حسابشده
a person of mature age
آدم پا به سن گذاشته
she has a mature outlook on life.
دید او نسبت به زندگی خردمندانه است.
he acted maturely.
او با پختگی عمل کرد.
رسیده شدن یا کردن، بالغ شدن یا کردن، گوالیدن، بالیدن
Fruit matures faster in warm weather.
در هوای گرم میوه زودتر میرسد.
Wine matures slowly.
شراب آهسته رسیده میشود.
باتجربه کردن یا شدن، جاافتاده کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن
Military service matured him.
خدمت نظام او را پخته کرد.
(انگلیس) دانشجوی بزرگسال
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mature» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mature