امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Maturation

ˌmætʃəˈreɪʃn ˌmætʃəˈreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
بلوغ، رسیدگی، بالیدگی، رسش، تکامل، رشد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The maturation of the artist's skills was evident in their latest masterpiece.
- بلوغ مهارت‌های هنرمند از آخرین شاهکارش مشخص بود.
- The process of maturation in plants involves the development of flowers and fruits.
- فرآیند رسیدگی گیاهان شامل رشد گل‌ها و میوه‌هاست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maturation

  1. noun (medicine) the formation of morbific matter in an abscess or a vesicle and the discharge of pus
    Synonyms: festering, suppuration
  2. noun Coming to full development; becoming mature
    Synonyms: ripening, maturement
  3. noun (biology) the process of an individual organism growing organically; a purely biological unfolding of events involved in an organism changing gradually from a simple to a more complex level
    Synonyms: growth, growing, development, ontogeny, ontogenesis

ارجاع به لغت maturation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maturation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maturation

لغات نزدیک maturation

پیشنهاد بهبود معانی