Process

ˈprɑːses ˈprɑːses ˈprɑːses
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    processed
  • شکل سوم:

    processed
  • سوم‌شخص مفرد:

    processes
  • وجه وصفی حال:

    processing
  • شکل جمع:

    processes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
روند، پروسه، فرایند، جریان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the processes of growth
- فرایندهای رشد
- the process of making steel
- فرایند ساخت پولاد
- in the process of time
- در جریان گذشت زمان
- The task of writing this book is still in process.
- امر نگاشتن این کتاب هنوز در جریان است.
- the process of breathing
- فرایند دمزنی
verb - transitive
رسیدگی کردن
- The immigration office is currently processing my application for a work visa.
- اداره‌ی مهاجرت در حال حاضر در حال بررسی درخواست من برای ویزای کار است.
- The bank has implemented a new system to process loan applications more quickly.
- این بانک سامانه‌ی جدیدی را برای رسیدگی سریع‌تر به درخواست‌های وام پیاده‌سازی کرده است.
verb - transitive
کامپیوتر پردازش کردن
- The computer processes the data by running complex algorithms.
- کامپیوتر داده‌ها را با اجرای الگوریتم‌های پیچیده پردازش می‌کند.
- The software processes large amounts of data in real-time.
- این نرم‌افزار حجم زیادی از داده‌ها را بی‌درنگ پردازش می‌کند.
verb - transitive
عمل آوردن (مواد خام و چرم و غیره)، کنسرو کردن (مواد غذایی)، ظاهر کردن (فیلم)
- processing cotton by spinning
- به عمل آوردن پنبه از راه حلاجی
- He used special chemicals to process the film.
- او برای ظاهر کردن فیلم از مواد شیمیایی خاصی استفاده کرد.
verb - intransitive informal
انگلیسی بریتانیایی پشت سر هم رفتن، به صف رفتن، رژه رفتن
- The athletes will process before the start of the game.
- ورزشکاران قبل از شروع بازی پشت سر هم راه خواهند رفت.
- The military personnel will process during the memorial service.
- پرسنل نظامی در طول مراسم یادبود رژه خواهند رفت.
noun
حقوق جریان دعوا، مراحل دادرسی
- The process can be lengthy and complex.
- جریان دعوا می‌تواند طولانی و پیچیده باشد.
- The court will guide you through the process of a trial.
- دادگاه شما را در مراحل دادرسی محاکمه راهنمایی خواهد کرد.
noun countable
حقوق احضاریه
- Process for their appearance in court has already been issued.
- احضاریه‌ی آن‌ها به دادگاه قبلاً صادر شده است.
- The judge issued a process to the defendant.
- قاضی احضاریه‌ای را برای متهم صادر کرد.
noun countable
پزشکی زیست‌شناسی برآمدگی، زائده
- the alveolar process of the jaw
- برآمدگی ارگی آرواره
- a parasite that has tubular processes
- انگلی که زائده‌های لوله‌مانند دارد
verb - transitive
حقوق احضار کردن
- On the day of her wedding, she was processed to appear in court.
- در روز ازدواجش او را به دادگاه احضار کردند.
- The judge ruled that there was enough evidence to process the defendant for the alleged crime.
- قاضی حکم داد که شواهد کافی برای احضار متهم به جرم ادعایی وجود دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد process

  1. noun method; series of actions to achieve result
    Synonyms: action, advance, case, channels, course, course of action, development, evolution, fashion, formation, growth, manner, means, measure, mechanism, mode, modus operandi, movement, operation, outgrowth, performance, practice, procedure, proceeding, progress, progression, red tape, routine, rule, stage, step, suit, system, technique, transaction, trial, unfolding, way, wise, working
  2. verb subject to series of actions to achieve result
    Synonyms: alter, concoct, convert, deal with, dispose of, fulfill, handle, make ready, prepare, refine, take care of, transform, treat
    Antonyms: forget, neglect

Collocations

لغات هم‌خانواده process

ارجاع به لغت process

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «process» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/process

لغات نزدیک process

پیشنهاد بهبود معانی