گذشتهی ساده:
refinedشکل سوم:
refinedسومشخص مفرد:
refinesوجه وصفی حال:
refiningپالودن، تصفیه کردن، خالص کردن، تهذیب کردن، پاکشدن، تصحیح کردن
پالاییدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Oil is refined in several places in Iran.
در چندین جای ایران نفت پالایش میشود.
refined sugar
شکر پالایششده
Actually, much of the nutritive material was refined out of the food.
بخش عمدهی مواد مغذی عملاً از غذا بیرون آورده میشود.
criminals who were refined by faith and good deeds
تبهکارانی که ایمان و اعمال خیر آنها را تزکیه کرده بود
She was sent to a special school to refine her taste and manners.
او را به مدرسهی ویژه فرستادند تا سلیقه و رفتارش پیراسته شود.
He further refined his poetic style.
سبک شعری خود را نابتر کرد.
to refine one's method of analysis
روش تجزیه و تحلیل خود را دقیقتر و بهتر کردن
The design of the new engine needs to be refined further.
طراحی موتور جدید نیاز به اصلاح بیشتری دارد.
(بهویژه جزئیات چیزی را) بهتر کردن، بهبود بخشیدن، بهسامان کردن، سامان بخشیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «refine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/refine