آیکن بنر

لیست کامل روزها، ماه‌ها و فصل‌ها به انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر معادل سپتامبر)

روز، ماه‌ و فصل انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر= سپتامبر)

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Slick

slɪk slɪk

معنی slick | جمله با slick

noun verb - transitive adjective

سطح صاف، سطح صیقلی، لیز، ساده، مطلق، ماهر، صاف، نرم، یک دست، نرم و صاف کردن، یکدست کردن، جذاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

With a flat spoon, he slicked up the surface of the dough.

با یک قاشق پهن سطح خمیر را صاف کرد.

They spent a lot of money slicking up that old house.

پول زیادی خرج نوسازی آن خانه‌ی قدیمی کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Dressed as if they were slicked up for a wedding.

طوری شیک لباس پوشیده بودند که گویی می‌خواستند عروسی بروند.

the slick surface of your dining table

سطح صاف و براق میز ناهارخوری شما

All roads are now slick with ice.

اکنون یخ همه‌ی جاده‌ها را لیز کرده است.

a slick alibi

بهانه‌ی حیله‌آمیز

a slick man of weak principles

مردی حیله‌گر که به اخلاقیات پایبند نیست

a slick style of writing

سبک نگارش روان و بی‌محتوا

Oil slicks could be seen all over the Persian Gulf.

در سرتاسر خلیج فارس لکه‌های نفت دیده می‌شد.

My car skidded on the slick road.

اتومبیلم در جاده‌ی لیز سر خورد.

Her picture appeared in many slicks.

عکس او در چندین مجله‌ی پر‌زرق‌وبرق ظاهر شد.

slick technical perfection

تعالی فنی ماهرانه

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد slick

  1. adjective smooth, polished
    Antonyms:
    rough coarse unpolished

ارجاع به لغت slick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slick

لغات نزدیک slick

پیشنهاد بهبود معانی