امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sophisticated

səˈfɪstɪkeɪtɪd səˈfɪstɪkeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more sophisticated
  • صفت عالی:

    most sophisticated

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
(شخص) خبره و ماهر، با تجربه، آزموده، فرهیخته، امروزی، شیک، آراسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
adjective
(دستگاه) مشکل و پیچیده، پیشرفته
adjective
(بحث) موشکافانه، پیچیده
- a sophisticated journalist
- روزنامه‌نویس بافرهنگ
- a sophisticated youth
- جوان چشم و گوش‌باز
- a sophisticated novel
- یک رمان پرمغز
- sophisticated oil
- روغن دارای ناخالصی
- a sophisticated text
- متن دستکاری‌شده
- the sophisticated methods of modern research
- روش‌های پیچیده‌ی پژوهش‌های امروزی
- very sophisticated machinery
- ماشین‌آلات بسیار پیشرفته
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sophisticated

  1. adjective cosmopolitan, cultured
    Synonyms:
    adult artificial been around blasé bored citified cool couth cultivated cynical disenchanted disillusioned experienced in in the know into jaded jet-set knowing laid-back mature mondaine on to practical practiced refined schooled seasoned sharp skeptical smooth stagy streetwise studied suave svelte switched on uptown urbane well-bred wised up wise to with it worldly worldly wise world-weary
    Antonyms:
    naive uncultivated uncultured unrefined unsophisticated
  1. adjective complex, advanced
    Synonyms:
    complicated delicate elaborate highly developed intricate involved knotty labyrinthine modern multifaceted refined subtle
    Antonyms:
    easy simple slow unsophisticated

ارجاع به لغت sophisticated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sophisticated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sophisticated

لغات نزدیک sophisticated

پیشنهاد بهبود معانی