آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Easy

ˈiːzi ˈiːzi

صفت تفضیلی:

easier

صفت عالی:

easiest

معنی easy | جمله با easy

adjective A1

آسان، سهل، بی‌زحمت، آسوده، راحت

This lesson is easy.

این درس آسان است.

That was an easy exam; I finished it in 20 minutes.

آن امتحان آسان بود؛ من آن را در بیست دقیقه تمام کردم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

It's easy for me to help you with that task.

کمک به تو در آن کار برای من بی‌زحمت است.

It is easy to get along with him.

کنار آمدن با او آسان است.

an easy chair

صندلی راحتی

an easy test

آزمون آسان

adjective

آرام، آسوده، راحت، بی‌دغدغه، بی‌دردسر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

After a long day at work, he enjoyed an easy evening at home.

بعداز یک روز طولانی در محل کار، او از شبی آرام در خانه لذت می‌برد.

She felt easy about her decision after discussing it with her friends.

او پس‌از بحث درباره‌ی تصمیمش با دوستانش، احساس راحتی کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Living in the countryside provided an easy lifestyle away from the city bustle.

زندگی در حومه‌ی شهر سبک زندگی بی‌دغدغه به‌دور از شلوغی شهر فراهم می‌آورد.

an easy life

زندگی بی‌دردسر

adjective

(رفتار) راحت، بی‌قید، بی‌تکلف

My mind is easier now.

اکنون خیالم راحت‌تر است.

The patient was easier after the sedative.

پس از (خوردن) مسکن، بیمار آرام‌تر شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We ought to be easy on him.

نباید به او سخت‌گیری کنیم.

an easy manner

طرز رفتار خالی از تکلف

adjective

کسب‌وکار بی‌مشتری، کساد، بی‌رونق، راکد، پایین (در قیمت)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

مشاهده

The real estate market is easier this month, making houses more affordable.

بازار املاک این ماه در رکود است که باعث شده خانه‌ها مقرون‌به‌صرفه‌تر شوند.

Due to weak demand, car prices are easier than before.

به‌دلیل کاهش تقاضا، قیمت خودروها کمتر از قبل است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an easy market

بازار کساد

adverb

به‌راحتی، به‌آسانی، باآرامش، به‌آرامی

She can lift that box easy.

او می‌تواند آن جعبه را به‌آسانی بلند کند.

They took the lead easy in the race.

آن‌ها به‌راحتی در مسابقه پیش افتادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He decided to take it easy on the weekend and relax at home.

او تصمیم گرفت در آخرهفته آرامشش را حفظ کرده و در خانه استراحت کند.

Go easy on butter.

کمتر کره مصرف کن.

Go easy, here the road is bad.

آهسته بران، اینجا جاده بد است.

to go easy on traffic violators

با متخلفان رانندگی مدارا کردن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد easy

  1. adjective tolerant, permissive
    Antonyms:

Idioms

as easy as pie

(عامیانه) بسیار آسان، مثل آب خوردن

easy come, easy go

آنچه آسان به دست آید، آسان هم از دست می‌رود. باد آورده را باد می‌برد.

easy does it!

مواظب باش، احتیاط کن، مراقب باش، یواش، آرام باش، خون‌سرد باش

easy on the eyes

(امریکا - عامیانه) خوش‌نما، جذاب، چشمگیر، چشم‌نواز

far from easy, none too easy, no easy task

نه چندان آسان، دشوار

Idioms بیشتر

go easy on

(عامیانه) 1- (در مصرف) امساک کردن، خودداری کردن

2- سخت‌گیری نکردن، ارفاق کردن، ملایمت به خرج دادن

on easy street

(امریکا) پولدار، در ناز و نعمت

easier said than done

(آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

take it easy

(عامیانه) 1- خودداری (از خشم یا خشونت یا شتاب و غیره)، مدارا کردن، (یا: مدارا کن!)، سخت نگیر!، ول کن بابا!، حالا که چیزی نشده!2- آرامیدن، دست نگه‌داشتن، سخت کار نکردن 3- (امریکا - عامیانه) خداحافظ!

لغات هم‌خانواده easy

سوال‌های رایج easy

صفت تفضیلی easy چی میشه؟

صفت تفضیلی easy در زبان انگلیسی easier است.

صفت عالی easy چی میشه؟

صفت عالی easy در زبان انگلیسی easiest است.

ارجاع به لغت easy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «easy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/easy

لغات نزدیک easy

پیشنهاد بهبود معانی