با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Exhausting

ɪɡˈzɑːstɪŋ ɪɡˈzɔːstɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exhausted
  • شکل سوم:

    exhausted
  • سوم‌شخص مفرد:

    exhausts
  • صفت تفضیلی:

    more exhausting
  • صفت عالی:

    most exhausting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
خسته‌کننده، طاقت‌فرسا، ملال‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The marathon was an exhausting challenge for all the runners.
- ماراتن چالشی طاقت‌فرسا برای تمام دوندگان بود.
- Caring for a toddler can feel incredibly exhausting at times.
- مراقبت از کودک نوپا گاهی اوقات می‌تواند به‌شدت خسته‌کننده باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exhausting

  1. verb Use up (resources or materials)
    Synonyms: consuming, draining, beating, eating, depleting
    Antonyms: refreshing, animating, invigorating
  2. adjective Causing fatigue
    Synonyms: draining, tiring, wearing, wearying, fatiguing
  3. verb Deplete
    Synonyms: fatiguing, weakening, releasing, wearing, squandering, tiring, prostrating, discharging, pauperizing, ejecting, overdoing, impoverishing, expending, evacuating, debilitating, enervating, expelling, emptying, draining, depleting, sapping, bankrupting
    Antonyms: refreshing, replenishing
  4. verb To make extremely weary; wear out.
    Synonyms: tiring
  5. verb To use up completely:
    Synonyms: depleting

ارجاع به لغت exhausting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exhausting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exhausting

لغات نزدیک exhausting

پیشنهاد بهبود معانی