فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Exhausted

    ɪɡˈzɑːstɪd ɪɡˈzɔːstɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      exhausts

    • وجه وصفی حال:

      exhausting

    • صفت تفضیلی:

      more exhausted

    • صفت عالی:

      most exhausted

    معنی

    adjective B1
    درمانده، خیلی خسته، تمام‌شده، تحلیل‌رفته، (عامیانه) لِه و لَوَرده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد exhausted

    1. adjective extremely tired
      Synonyms:
      tired out beat worn out bushed drained spent weak dead tired dog-tired all in run-down enervated frazzled limp sapped wearied debilitated prostrated shot bone-weary crippled disabled done in outta gas ready to drop weakened wasted animated done for effete had it kaput out on one’s feet
      Antonyms:
      energetic fresh lively vigorous invigorated
    1. adjective used up
      Synonyms:
      gone finished done empty spent consumed depleted drained wasted all gone at an end bare dry void expended squandered washed-out
      Antonyms:
      unused saved restored refreshed stored plenty

    ارجاع به لغت exhausted

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «exhausted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exhausted

    لغات نزدیک exhausted

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه