گذشتهی ساده:
limpedشکل سوم:
limpedسومشخص مفرد:
limpsوجه وصفی حال:
limpingشکل جمع:
limpsصفت تفضیلی:
limperصفت عالی:
limpestعمل لنگیدن، شلیدن، لنگ، شل، لنگی، شلیدن، لنگیدن، سکته داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
An old man was limping along the street.
پیرمردی در راستای خیابان میلنگید.
Why are you limping?
چرا میلنگی؟
The plane limped over the airport, its engine coughing.
هواپیما تلوتلوخوران بر فراز فرودگاه آمد، درحالی که موتور آن عطسه میکرد.
His logic limps woefully.
پای منطق او بدجوری میلنگد.
The ship limped into the harbor.
کشتی لکلککنان خود را به بندرگاه رساند.
The country's economy is limping.
پای اقتصاد کشور لنگ است.
to walk with a limp
با لنگی راه رفتن (لنگیدن)
to have a slight limp
کمی شل بودن، کمی لنگی داشتن
The paralyzed child's hands were limp and lean.
دستان کودک افلیج لخت و نحیف بودند.
When I heard the news my hands and feet went limp.
تا خبر را شنیدم دست و پایم سست شد.
گذشتهی ساده limp در زبان انگلیسی limped است.
شکل سوم limp در زبان انگلیسی limped است.
شکل جمع limp در زبان انگلیسی limps است.
وجه وصفی حال limp در زبان انگلیسی limping است.
سومشخص مفرد limp در زبان انگلیسی limps است.
صفت تفضیلی limp در زبان انگلیسی limper است.
صفت عالی limp در زبان انگلیسی limpest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «limp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/limp