با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lag

læɡ læɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lagged
  • شکل سوم:

    lagged
  • سوم‌شخص مفرد:

    lags
  • وجه وصفی حال:

    lagging
  • شکل جمع:

    lags

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
عقب ماندن، عقب افتادن، عقب بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The country's economy lags behind those of its neighbors.
- اقتصاد کشور از اقتصاد همسایگانش عقب است.
- He lagged behind the rest because his shoes were hurting his feet.
- او از دیگران عقب ماند؛ چون کفش‌هایش پاهایش را می‌زد.
- In space technology they lag behind us by ten years.
- آن‌ها در فنون فضانوردی ده سال از ما عقب هستند.
- She lags behind at school.
- او در درس (یا در مدرسه) عقب است.
noun countable
کندی، لنگی، واماندگی، عقب‌ماندگی، اختلاف
- time lag
- اختلاف زمانی
- This work must go forward without a lag.
- این کار باید بی‌درنگ جلو برود.
verb - transitive
با عایق پوشاندن، عایق بستن
- He lagged the pipes with insulation.
- او لوله‌ها را با عایق پوشاند.
- They lagged the roof.
- آن‌ها سقف را با عایق پوشاندند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lag

  1. verb move slowly; delay
    Synonyms: be behind, dally, dawdle, decrease, dillydally, diminish, drag, drag one’s feet, ebb, fail, fall off, falter, flag, get no place fast, hang back, hobble, idle, inch, inch along, jelly, limp, linger, loiter, lose strength, lounge, plod, poke, procrastinate, put off, retard, saunter, shuffle, slacken, slouch, slow, slow up, stagger, stay, straggle, tail, tarry, tool, trail, trudge, wane
    Antonyms: run, rush

ارجاع به لغت lag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lag

لغات نزدیک lag

پیشنهاد بهبود معانی