گذشتهی ساده:
retardedشکل سوم:
retardedسومشخص مفرد:
retardsوجه وصفی حال:
retardingشکل جمع:
retardsتأخیر کردن، کند ساختن، معوق کردن، به تعویق انداختن، عقبافتاده، دیر کار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Heavy snow retarded the progress of the tank column.
برف سنگین پیشرفت ستون تانکها را کند کرد.
Lack of water retards a plant's growth.
کمبود آب رشد گیاهان را کند میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «retard» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/retard