گذشتهی ساده:
balkedشکل سوم:
balkedسومشخص مفرد:
balksوجه وصفی حال:
balkingشکل جمع:
balksمرز، زمین شخمنشده، (مج) مانع، مایه لغزش، طفره رفتن از، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When we got to the gutter, the horse balked.
وقتی که به جوی رسیدیم اسب متوقف شد و دیگر جلو نرفت.
He balked at cleaning the toilet.
از تمیز کردن مستراح سرباز زد.
The police would not balk at killing the demonstrators.
پلیس از کشتن تظاهرکنندگان پروا نداشت.
She was balked of the chance to see her son.
به او فرصت دیدار پسرش را ندادند.
تخطئه شدن، محروم شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «balk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/balk