با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Balk

bɒːk / / bɒːlk bɔːk / / bɔːlk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    balked
  • شکل سوم:

    balked
  • سوم‌شخص مفرد:

    balks
  • وجه وصفی حال:

    balking
  • شکل جمع:

    balks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
مرز، زمین شخم‌نشده، (مج) مانع، مایه لغزش، طفره رفتن از، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- When we got to the gutter, the horse balked.
- وقتی که به جوی رسیدیم اسب متوقف شد و دیگر جلو نرفت.
- He balked at cleaning the toilet.
- از تمیز کردن مستراح سرباز زد.
- The police would not balk at killing the demonstrators.
- پلیس از کشتن تظاهرکنندگان پروا نداشت.
- She was balked of the chance to see her son.
- به او فرصت دیدار پسرش را ندادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد balk

  1. verb stop short
    Synonyms: cramp, crimp, demur, desist, dodge, evade, flinch, hesitate, recoil, refuse, resist, shirk, shrink from, shy, turn down, upset apple cart
  2. verb thwart
    Synonyms: baffle, bar, beat, check, circumvent, counteract, cramp, cramp one’s style, dash, defeat, disappoint, disconcert, foil, forestall, frustrate, hinder, obstruct, prevent, ruin, stall, stop, throw a curve, throw monkey wrench in, upset the apple cart
    Antonyms: aid, help, make easier

Collocations

ارجاع به لغت balk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «balk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/balk

لغات نزدیک balk

پیشنهاد بهبود معانی