با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Baffle

ˈbæfl ˈbæfl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    baffled
  • شکل سوم:

    baffled
  • سوم‌شخص مفرد:

    baffles
  • وجه وصفی حال:

    baffling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
گیج یا گمراه کردن، مغشوش کردن، دستپاچه کردن،بی‌نتیجه کردن، پریشانی، اهانت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- She baffled all our attempts at finding her.
- او همه‌ی سعی ما را برای یافتنش مختل کرد.
- The murders baffled the police.
- آن آدمکشی‌ها پلیس را سردرگم کرد.
- We were baffled by many problems.
- مشکلات زیادی سر راهمان سبز شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baffle

  1. verb perplex
    Synonyms: addle, amaze, astound, befuddle, bewilder, buffalo, confound, confuse, daze, disconcert, dumbfound, elude, embarrass, faze, floor, get, mix up, muddle, mystify, nonplus, puzzle, rattle, stick, stump, stun, throw
    Antonyms: clear up, enlighten, explain
  2. verb hinder
    Synonyms: beat, block, check, circumvent, dash, defeat, disappoint, foil, frustrate, impede, obstruct, prevent, ruin, thwart, upset
    Antonyms: abet, aid, assist, encourage, help, relieve, support

Collocations

  • baffleplate

    سپرک یا صفحه‌ی موج‌گیر، موج‌گیر باک بنزین (و غیره)

ارجاع به لغت baffle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baffle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baffle

لغات نزدیک baffle

پیشنهاد بهبود معانی