آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:

Relieve

rɪˈliːv rɪˈliːv

گذشته‌ی ساده:

relieved

شکل سوم:

relieved

سوم‌شخص مفرد:

relieves

وجه وصفی حال:

relieving

معنی relieve | جمله با relieve

verb - transitive C2

تسکین دادن، کاهش دادن، سبک کردن، آرام کردن، کم کردن، تسلی دادن (احساس بد یا درد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

مشاهده

A hot bath can relieve stress after a long day.

حمام داغ می‌تواند استرس را بعداز روزی طولانی کاهش دهد.

The doctor prescribed medicine to relieve her headache.

پزشک، دارویی تجویز کرد تا سردرد او را تسکین دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I was relieved to hear the news.

از شنیدن خبر خیالم راحت شد.

To relieve the boredom of waiting, he began writing a letter.

برای اینکه از انتظار‌ کشیدن کمتر حوصله‌اش سر رود، شروع به نوشتن نامه‌ای کرد.

a pill that relieves pain

قرصی که درد را فرو می‌نشاند

to relieve somebody of a burden

باری را از دوش کسی برداشتن

to relieve suffering

از رنج کاستن

Tall trees relieved the flatness of the plain.

درختان بلند صافی دشت را کم‌نما می‌کردند.

verb - transitive

کاهش دادن، بهبود دادن، رفع کردن، سبک کردن، تسهیل کردن (مشکل یا فشار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Extra funding was provided to relieve pressure on hospitals.

برای کاهش فشار روی بیمارستان‌ها، بودجه‌ی اضافی اختصاص داده شد.

New policies aim to relieve poverty in rural communities.

هدف سیاست‌های جدید، کاهش فقر در جوامع روستایی است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The charity provides medicine to relieve suffering in war zones.

این مؤسسه‌ی خیریه دارو فراهم می‌کند تا رنج مناطق جنگ‌زده کاهش یابد.

to relieve famine in Africa

قحطی در آفریقا را کم کردن

We must relieve the hardships of the refugies.

باید مرارت پناهندگان را تخفیف بدهیم.

The thief relieved him of his wallet.

دزد کیف پول او را بلند کرد.

verb - transitive

کمک کردن، یاری رساندن، حمایت کردن، فراهم کردن کمک، برطرف کردن، رفع کردن

Emergency shelters were set up to relieve the homeless during the harsh winter.

پناهگاه‌های اضطراری برای کمک به بی‌خانمان‌ها درطول زمستان سخت برپا شد.

International organizations are working to relieve the famine in the region.

سازمان‌های بین‌المللی درحال تلاش برای کمک به رفع قحطی در این منطقه هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Let me relieve you of your coat and hat.

بگذارید پالتو و کلاه شما را برایتان نگه دارم.

to relieve the poor

به فقرا کمک کردن

verb - transitive

جای کسی را گرفتن، جایگزین شدن، به عهده گرفتن مسئولیت کسی، جانشین شدن، مرخص کردن

The new teacher relieved the substitute in the classroom.

معلم جدید جای معلم موقت را در کلاس گرفت.

After two hours on guard, I was relieved by my colleague.

بعداز دو ساعت نگهبانی، همکارم جای من را گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The governor was relieved of his job.

شغل فرماندار را از او گرفتند.

He was relieved of his command.

از فرماندهی معزول شد.

I will be relieved at six.

کار من ساعت شش تمام می‌شود.

to relieve a sentry

نگهبان را مرخص کردن

verb - transitive formal

نجات دادن، آزاد کردن، از محاصره رهایی دادن

The commander planned an operation to relieve the besieged village.

فرمانده، عملیاتی برای آزادسازی روستای محاصره‌شده برنامه‌ریزی کرد.

Reinforcements arrived to relieve the trapped soldiers.

نیروهای کمکی رسیدند تا سربازان گرفتار را نجات دهند.

verb - transitive

قضای حاجت کردن، دستشویی کردن، ادرار کردن

He went behind the trees to relieve himself.

برای قضای حاجت رفت پشت درختها.

He excused himself to the restroom to relieve himself.

او خود را به دستشویی رساند تا ادرار کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد relieve

  1. verb help; give assistance
    Synonyms:
    aid assist support give a hand spell substitute for stand in for take the place of take over from give a break give a rest sustain bring aid succor

Phrasal verbs

relieve somebody of something

1- شغلی را از کسی گرفتن، مستعفی کردن، معزول کردن 2- از اموال شخصی کسی مواظبت کردن، بار کسی را سبک کردن 3- (جیب کسی را) زدن

Collocations

relieve one's feelings

دق دل خود را خالی کردن، (با گریه کردن) احساسات خود را نشان دادن

سوال‌های رایج relieve

گذشته‌ی ساده relieve چی میشه؟

گذشته‌ی ساده relieve در زبان انگلیسی relieved است.

شکل سوم relieve چی میشه؟

شکل سوم relieve در زبان انگلیسی relieved است.

ارجاع به لغت relieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relieve

لغات نزدیک relieve

پیشنهاد بهبود معانی