آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Relieve

rɪˈliːv rɪˈliːv

گذشته‌ی ساده:

relieved

شکل سوم:

relieved

معنی relieve | جمله با relieve

verb - intransitive verb - transitive C2

(از درد و رنج و عذاب) خلاص کردن، کمک کردن، معاونت کردن، تخفیف دادن، تسلی دادن، فرو نشاندن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The governor was relieved of his job.

شغل فرماندار را از او گرفتند.

I was relieved to hear the news.

از شنیدن خبر خیالم راحت شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a pill that relieves pain

قرصی که درد را فرو می‌نشاند

Let me relieve you of your coat and hat.

بگذارید پالتو و کلاه شما را برایتان نگه دارم.

to relieve a sentry

نگهبان را مرخص کردن

He was relieved of his command.

از فرماندهی معزول شد.

to relieve somebody of a burden

باری را از دوش کسی برداشتن

I will be relieved at six.

کار من ساعت شش تمام می‌شود.

To relieve the boredom of waiting, he began writing a letter.

برای اینکه از انتظار‌ کشیدن کمتر حوصله‌اش سر رود، شروع به نوشتن نامه‌ای کرد.

Tall trees relieved the flatness of the plain.

درختان بلند صافی دشت را کم‌نما می‌کردند.

to relieve the poor

به فقرا کمک کردن

He went behind the trees to relieve himself.

برای قضای حاجت رفت پشت درختها.

We must relieve the hardships of the refugies.

باید مرارت پناهندگان را تخفیف بدهیم.

to relieve famine in Africa

قحطی در آفریقا را کم کردن

to relieve suffering

از رنج کاستن

verb - transitive

محروم کردن، بی‌بهره کردن، سلب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The thief relieved him of his wallet.

دزد کیف پول او را بلند کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد relieve

  1. verb help; give assistance
    Synonyms:
    aid assist support give a hand spell substitute for stand in for take the place of take over from give a break give a rest sustain bring aid succor

Phrasal verbs

relieve somebody of something

1- شغلی را از کسی گرفتن، مستعفی کردن، معزول کردن 2- از اموال شخصی کسی مواظبت کردن، بار کسی را سبک کردن 3- (جیب کسی را) زدن

Collocations

relieve one's feelings

دق دل خود را خالی کردن، (با گریه کردن) احساسات خود را نشان دادن

سوال‌های رایج relieve

گذشته‌ی ساده relieve چی میشه؟

گذشته‌ی ساده relieve در زبان انگلیسی relieved است.

شکل سوم relieve چی میشه؟

شکل سوم relieve در زبان انگلیسی relieved است.

ارجاع به لغت relieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relieve

لغات نزدیک relieve

پیشنهاد بهبود معانی