گذشتهی ساده:
palliatedشکل سوم:
palliatedسومشخص مفرد:
palliatesوجه وصفی حال:
palliatingتسکین دادن، موقتاً آرام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The hot bath palliated my muscle.
حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.
The mother used to palliate her daughter's faults.
مادر عیوب دخترش را کوچک جلوه میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «palliate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/palliate