با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Nutmeg

ˈnʌtmeɡ ˈnʌtmeɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    nutmegged

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
غذا و آشپزی گیاه‌شناسی جوز هندی
- I sprinkled some grated nutmeg over my latte.
- کمی جوز هندی رنده‌شده روی لاته‌ام پاشیدم.
- Nutmeg is a versatile spice that can be used in both sweet and savory dishes.
- جوز هندی ادویه‌ای همه‌کاره است که می‌توان از آن در غذاهای شیرین و غیرشیرین استفاده کرد.
noun countable informal
ورزش لایی (فوتبال) (غلتاندن یا دریبل کردن یا انداختن یا هل دادن توپ از میان پاهای حریف)
- The midfielder executed a perfect nutmeg.
- این هافبک لایی عالی‌ای را زد.
- The defender was embarrassed by the opponent's nutmeg.
- لایی مدافع حریف را شرمسار کرد.
verb - transitive informal
ورزش لایی زدن (فوتبال)
- The striker nutmegged the goalkeeper.
- مهاجم به دروازه‌بان لایی زد.
- The midfielder nutmegged his opponent.
- این هافبک به حریفش لایی زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nutmeg

  1. noun East Indian tree widely cultivated in the tropics for its aromatic seed; source of two spices: nutmeg and mace
    Synonyms: nutmeg tree, Myristica fragrans
  2. Synonyms: sepia

ارجاع به لغت nutmeg

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nutmeg» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nutmeg

لغات نزدیک nutmeg

پیشنهاد بهبود معانی